نامه ها و نوشته ها

من که می دانم !

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید . عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند.

سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم
پیرمرد با اندوه گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است

۳ نظر:

  1. dorood hosein jan, weblogeto nayoomade boodam tahala!
    kheili jaleb bood
    shad bashi o pirooz
    bedrood

    پاسخ دادنحذف
  2. Duste Gerami,

    omid hastam az Tapesh 2012 / 100000 Emza..
    Ruie Blog Shoma Budam wa Musik mu be tanam Sikh kard wa man ra be Gerieh andakht.
    Mikhastam Soal konam in honarmand ya Goruh kist ???
    Aya CD dardand ?
    Sepas bi Karan pishapish
    Dorud bar Shoma wa merci az Emza
    OMID
    hope@guru-records.com

    پاسخ دادنحذف

با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان می‌گذارید سپاس‌گزارم.
با مهر
حسین