مگه مارمولک هم عشق بلده ؟ آخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده ؟ اینها سوالهای هست که تو ذهن آدم میاد ولی نمی دونم چرا این بشر همیشه خیلی چیزها رو بعید می دونه و فقط برای خودش تعریف می کنه !
در این خاک
در این خاک
در این مزرعه پاک
بجز مهر ...
بجز عشق ...
دگر بذر نکاریم !
مارمولک عاشق باعث شد به زندگیم بیشتر از این امیدوار بشم ! باور کنید اونقدر بی محبتی و بی مهری از آدما دیدم که کلمه ای عشق و محبت کم مونده بود تو ذهنم پاک بشه !
آدما همش جنگ بلدن !
همش می خوان خودشون رو نشون بدن !
آدما همش جر و بحث و دعوا می کنن !
آدما مهر و محبت رو تو دلشون کشتن !
آدما دشمنی رو به دوستی ترجیح دادن !
آدما نمی خوان زندگی رو خوب ببینن !
آدما همش می گن شرایط بده و سخته بخاطر این خودشون رو بدبخت می دونن !
آدما همش می خوان سر هم کلاه بذارن و کلک بزنن به همدیگه !
آدما نمی خوان بگن زندگی خودش عشق است با تمام خوبی و بدی هاش با تمام سختی هاش !

مارمولک عاشق خیلی دوستت دارم ! دمت گرم !
ای کاش همه آدما از تو یاد بگیرن !
چقدر بی منت عاشق بودی !
چقدر صادقانه ایستادی و با سختی ها جنگیدی !
چقدر عشق تو قشنگ و دوست داشتنی هست !
چقر این زندگی برات خوب و شیرین بوده که ده سال مقاومت کردی !
چقدر با عشقت ، زندگیت ، بی ریا بودنت با معرفتت حال کردم !
روح زندگی رو تو بدنم کاشتی مارمولک عاشق ! دمت گرم ! دمت گرم !
چرا به همه آدما یاد نمی دی اینطوری باشن ! ای کاش میشد حرف بزنی و بگی تا بلکه دل سنگ آدمها که بوی خوشی و مهر و محبت رو که ازش رفته یه بار دیگه به دلی با مهر و محبت و عاشق مبدل کنی !
قضیه مارمولک عاشق رو بخونین :
خانه های ژاپن با دیوار هایی ساخته شده است که دارای فضای خالی هستند و آن را با چوب می پو شانند.در یکی از شهر های ژاپن ، مردی دیوار خانه اش را برای نو سازی خراب می کرد که مارمولکی دید.
میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود.مرد چشم بادامی ، دلش سوخت و کنجکاو شد.وقتی موقعیت میخ را با دقت بررسی کردحیرتزده شد و فهمید این میخ 10 سال پیش هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده شده اما در این مدت طولانی چه اتفاقی افتاده است ؟چگونه مارمولک در این 10 سال و در چنین موقعیتی زنده مانده ؛ آن هم در یک فضای تاریک و بدون حرکت ؟ چنین چیری امکان ندارد و غیر قابل تصور است!شهروند ژاپنی متحیر این صحنه ، دست از کار کشید و به تماشای مارمولک نشست.این جانور در 10 سال گذشته چه کار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده؟محو نگاه به جانور اسرارآمیز شده بود که سر و کله مارمولک دیگری پیدا شد.این مارمولک، تکه غذایی به دهان گرفته و برای جفتش برده بود.مرد ژاپنی ، ناخواسته انگشت به لب گذاشت و به خود گفت :10 سال مراقبت بی منت ؛ چه عشق قشنگ و بی کلکی.چطور موجودی به این کوچکی می تواند عشقی به این بزرگی داشته باشد اما خیلی وقتها ما انسانها از هم گریزانیم؟
لینک خبر از ایسکا نیوز
agha shoma vaghean ke ba in blogeton harf nadarid ..omidvaram dar tamame marahele zenge movafagh va sarboland o azad bashi ..kheyli mikhlesim ...FARiD
پاسخ دادنحذف