| 1 نظر ]



برای چندمین بار از طرف سپاه سایبری جمهوری اسلامی ایران تهدید به برخورد قانونی شده ام ! سپاهی که بیشتر برای سرکوب صدای منتقدان و معترضان راه اندازی شده است و امنیت و حریم اشخاص تنها مواردی هستند سپاه سایبری از آن دفاع نمی کند . مرکز بررسی جرائم سازمان یافته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعنوان اصلی ترین نهاد سپاه سایبری در ارسال ایمیل ها و یاداشت های تهدید آمیز برای کاربران فعال می باشد .

آنگونه که در ایمیل ها ذکر شده است به دلیل فعالیت های غیر قانونی و ضد امنیت ملی در فضای مجازی به بنده تذکر داده شده است که بعنوان مجرم برخورد خواهد شد !

سوالی که از سپاه سایبری می توان پرسید این امنیت ملی چه معنایی دارد ؟ آیا امنیت ملی بعنوان حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران هست یا حفظ امنیت مردم و ملت ؟ همانگونه که می توان از معنی امنیت ملی فهمید بنده نه تنها بر ضد امنیت ملی فعالیت نمی کنم بلکه برای حفظ امنیت ملی و مردم فعالیت می کنم ! اما تهدیدات سپاه سایبری بعنوان بارزترین فعالیت های ضد امنیت ملی هست که می توان آنها را غیر قانونی نیز دانست !

بنده باید تاکید کنم که هیچ گونه فعالی غیر قانونی و ضد امنیت ملی ندارم و در دفاع از آزادی ، میهن و عدالت به هیچ عنوان و با هیچ تهدیدی سکوت نخواهم کرد .

مطالب مرتبط که نوشتم :

  1. مجریان قانون از کدام امنیت و آرامش سخن می گویند ؟ با مشت و لگد معنی امنیت چیست ؟با نفی بلد ناجی امنیت کیست ؟با زور مگو که امنیت هست !با ناله ز من شنو که امنیت نیست !فرخی یزدیدیر زمانیست که مسئولان حکومتی از امنیت و آرامش یگانه ای در ایران اسلامی سخن می گویند که ما در واقعیت هیچ ندیده و احساس نکرده ایم ! چرا باید اینگونه ظاهر سازی شود ؟ ، ولی در واقعیت فضای رعب و وحشت که آرامش و امنیت را از زندگی ما سلب کرده وجود داشته باشد .
  2. امنیت و حقوق شهروندی ! امنیت به معنای آرامش و اطمینان در مقابل خوف و ترس ، اضطراب و نگرانی به کار رفته است (1) . بسیاری بر این اعتقاد هستند که امنیت یعنی انسان از هرگونه تجاوز و تعرضی همچون ضرب و جرح قتل ، شکنجه روحی و جسمی و هر عملی که منافی شئون و حیثیت انسانی اوست در امان بماند .

متن ارسالی توسط سپاه سایبری :

کاربر محترم

شما درحال فعاليت غيرقانوني و ضد امنيت ملي در فضاي مجازي مي باشيد

در صورت ادامه اينگونه فعاليت ها برابر قانون جرايم رايانه اي مجرم شناحته شده و با شما برخورد قانوني خواهد شد.
ادامه نوشته ... »
| 4 نظر ]


تقدیم به سهیلا و تمامی زنان و دخترانی که قربانی ظلم و جور این شب پرستان شده اند .
من زنم٬
همانکه شما به جرم عشق ورزیدن ٬
سنگسارش می کنید .
اما خود٬ در خلوت به حریم همه دست درازی می کنید !
من زنم٬
همانکه به جرم اندیشیدن٬
ناقص العقلش می خوانید ٬
اما در نهان٬ افسوس می خورید که نمی توانید مثل من بیاندیشید !
من زنم٬
همانکه به جرم ظریف بودنم٬
مرا ضعیفه مینامید ٬
اما در تنهاییتان از قدرت جذابیتم ٬در شگفت میمانید !
من زنم ٬
همانکه طبیعت بودنم ٬
شما را به لرزه می اندازد ٬
وشما همیشه در جستجوی آنید که قفس بر اندامم زنید ٬
من یک زنم٬
دخترم ٬ همسرم ٬ مادرم ٬خواهرم
من عاطفه ام ٬دلآرامم٬ زهرا یم
سحرم ٬ ترانه ام ٬ ندایم !
من فریاد درگلو مانده ی انسانم٬
بغض فروخورده ی شهلا وسهیلایم٬
من خفه شدم از این همه دروغ وریا ٬
له شدم زیر بار این همه جور وجفا ٬
من دگر امروز فریاد شده ام ٬
صدا شده ام !
من آمده ام تا بنیاد مکروحقه بازییتان را ٬
به هم زنم !
من آمده ام تا قدرت پوشالی تان را ٬
بشکنم !
قانون من درآوردی تان را٬
خط بزنم !
و عصز طلایی این سرزمین را
بامهر خود رقم زنم ٬
که من زنم !

ریما فردوس پاییز ۸۸
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]

هان ای بانو
بانو
بانو جان ...
با تو هستم بگو حقیقت ندارد
بگو این یک افسانه است .

باورم نمی شود ؛ این داستان باور ناپذیر است به من مگو که در سرزمین من این اتفاقات رخ می دهد . به من مگو که مادران و پدران این سرزمین ، خواهران و برادران و پسران و دختران ما چنین روزگاری دارند .

بانو وقتی گفتی که انسان های برای یک لقمه نان ، چه ها نمی کنند ، وقتی گفتی از دختران فراری ، از کودکان کار ، از کارتن خوابهای زمستانی ، گوشهایم را گرفتم و چشمهایم را بستم . وقتی گفتی از سرزمینی که افتخارش زندان ها ، اعدام ها و تجاوزها شده است وقتی گفتی از ضجه های دخترکان و پسرکان در زیر چکمه های عدالت علوی ، باز چشمانم را بستم و سالهاست که مانند کبک ، سر در زیر برف زندگی می کنم .

بانو ، همانند انسان های کر و لال در سکوت به سر می بریم ، سکوتی پر از ابهام و پر از درد ؛ در حالی که چشم داریم اما از نابینایان بدتر هستیم ، بینا هستیم و کور ، گوش داریم و کر ، زبان داریم و لال هستیم ؛ حتی نمی توانیم حرف دل خودمان را بگوییم و فریاد بزنیم و حتی نمی دانیم در کدامین زمان به سر می بریم گذشته یا حال !؟

بانو در این سرزمین ترجیح می دهند در خواب و خیال دنیای را که دوست دارند تصور کنند ؛ دنیای که با آرمان های رنگارنگ ساخته می شود ؛ دنیایی که تنها با شعار سرپا می ایستد و باز هم باور نمی کنیم که عقب مانده ایم و کنار دستیم ! باور نمی کنیم آن سوی دیوار خانه ، زندگی طور دیگری جریان دارد .

نه بانو ! باورم نمی شود ، این داستان باورپذیر نیست ، باورم نمی شود در سرزمین کوروش ها و بابک ها و پهلوانان کسی زمین بخورد و هیچ دستی برای کمک به سویش دراز نشود ؛ شهری که من می شناختم شهر محبت و جوانمردی بود شهر قلندران ، شهری که حتی دزدان و رهزنانش کمک به نیازمندان را فراموش نمی کردند چه رسد به بزرگان که معتمد شهر بودند . شهری که من می شناختم جهان پهلوان کشکول گدایی بدست می گرفت برای کمک به نیازمندان ، قهرمانان پشتشان خاک را می بوسید تا دل مادری شاد شود .

حال تو از کودکان کار ، دختران فراری ، پدران در بند و مادران رنج دیده حرف می زنی ، می گویی که چند زن پیر و جوان با هزاران امید و آرزو گذشته تاریکشان را ترک گفته اند تا زندگی نو را آغاز کنند و هیچ کس نیست که کمکشان کند ، می گویی اینها هم در کنار دیگر قربانیان مجبور هستند تا در کمپ بمانند چون نمی خواهند کارتن خواب شوند ! چون دوست ندارند دوباره به دام بیفتند !؟

بانو اصلا چرا به من می گویی ! مگر از دست من چه کاری بر میاید ؟ می گویی چه کنم ؟ من هم مانند تختی کشکول برگردن گردشهر بچرخم ؟ مگر چقدر اعتبار دارم ؟ او یک جهان پهلوان بود و امید یک ملت و من یک جوانی هستم که صدایم گاهی به خودم هم نمی رسد ! حاضرم بخاطر کمک به آنها دست گدایی دراز کنم ، اما تو بگو به سوی چه کسی ؟ در شهر من دیگر انسانی نیست که پهلوانی زندگی کند .

نه بانو !
باورم نمی شود بگو که تمام این حرفها دروغ است !
بگو که خواب دیده ام !
بگو که این سرزمین آنچنان که تو گفته ای هم نشده است .
بگو این یک افسانه است .

هان ای بانو
بانو
بانو جان ...
این یک افسانه نیست !
داستان مادران و پدرانی از سرزمین من است ؛ داستان دختران و پسرانی از سرزمین من .

بانوجان ...
ما رنج برده ایم
ما زخم خورده ایم
ما تا رسیدن بی برگی امید ،
هر روز مرده ایم
ما با چراغ کینه شب را شکافتیم
با اسب سرخ حادثه ،
تا قلب بی طپش مرگ تاختیم
ما تا شکفتن انسان ،
ما تا دمیدن فریاد ،
ما تا رسیدن خورشید زنده ایم
باری اگر چه این یک افسانه نیست !
باری اگر چه ... !

بانو سکوت کن !
سکوت کن به یاد آنگه در سپیده جان سپرد ...
سکوت کن به یاد آنکه با امید خلق مرد ...
سکوت کن به یاد خشم آن ندای سربلند ...
سکوت کن به یاد آنکه عاشقانه زخم خورد ...
تو از سکوت اگر
اگر به خشم می رسی
بانو سکوت کن
اگر به خشم می رسی
سکوت کن ... !
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]
آلبوم «انسان می‌جویم» کاری از گروه «هستم آنچه هستم» (خواننده و کلام حجت بداغی، آهنگ و تنظیم نیما پسندیده) است که توسط سایت عروض منتشر شده است .
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

متن زیر نامه جمعی از بلاگرهای ایرانی برای آزادی علی پیرحسینلو هست که توسط دوست عزیزمون مجتبی تنظیم شده ، با منتشر کردن این نامه گامی در جهت آزادی دوست و یار وبلاگ نویسمون الپر برداریم !

روزگاری دور و نزدیک در پرسه‌های اینترنتی خود به صفحه‌یی در اینترنت برمی‌خوردیم که در بالای صفحه‌ی آن نوشته شده بود «پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم». علی پیرحسین‌لو

از دوستان قدیمی‌مان در وبلاگ‌ستان پارسی نویسنده‌ی این صفحه بود که مانند بسیاری از ما اندیشه‌ها و تفکرات خود را در وبلاگ‌اش بدون پرده‌پوشی و با شجاعت می‌نوشت.

در گیر و دارهای حوادث بعد از 22 خرداد و در ادامه‌ی بازداشت گسترده‌ی روزنامه‌نگاران و نویسنده‌گان و اهل اندیشه که همه از سر کینه‌توزی و انتقام بود،علی پیرحسینلو یا همان الپر قدیمی وبلاگ‌ستان به همراه همسرش (فاطمه ستوده) بازداشت و روانه‌ی زندان شده است. همسرش در ابتدای امر آزاد شد، ولی علی هم‌چنان زندانی است…

اکنون بیش از سه هفته است که علی دوست و همراه قدیمی‌مان زندانی است و در زندان اوین حال و روزگار او از ما و خانواده و همسرش پوشیده است. کسی که بدون پرده پوشی می‌نوشت، اکنون در غباری از بی‌خبری در زندانی نگه‌داری می‌شود که جای و او امثال او آن‌جا نیست. در زندانی که دیگر دوستان وبلاگ‌نویس‌مان‌، هم‌چون محمدعلی ابطحی، هنگامه شهیدی، فریبا پژوه و بسیاری دیگر در بازداشت به سر برده و از کانون گرم خانواده‌ی خود دور هستند؛

برای این‌که اعتراف کنند به ناکرده‌ها، برای این‌که پرونده‌شان مشروعیتی باشد برای دولتی که مشروع نیست، برای این‌که بدون پرده پوشی سخن گفتن در این دیار جرم محسوب شده و سرانجام صادقانه نوشتن و صادقانه زنده‌گی کردن و صادقانه اندیشیدن زندان است و از دیدگاه تمامیت‌خواهان جرم.

پوشیده چه گوییم، همینیم که هستیم؛ علی پیرحسینلو مجرم نیست، جای او زندان نیست، بازداشت و زندانی کردن او و بازداشت دیگر دوستان‌مان که اکنون ماه‌ها است در زندان‌اند و زیر فشارهای نامتعارف و غیرقانونی و غیر انسانی، بازداشت همه‌ی ما وبلاگ‌نویسان ایرانی است.

پوشیده چه گوییم همینم که هستیم؛ ما جمعی از وبلاگ‌نویسان ایرانی خواهان آزادی علی پیرحسینلو و دیگر دوستان وبلاگ‌نویس‌مان هستیم. ما می‌خواهیم که وی هر چه زودتر نزد خانواده و همسرش بازگردد و پرونده‌سازی و تهمت و افتراها از روی او رخت بربندد. ما وبلاگ‌نویسان ایرانی حضور علی پیرحسینلو در زندان را بر خلاف موازین حقوق‌بشر و رفتاری غیرقانونی و غیرانسانی می‌دانیم. ما خواهان آزادی هر چه سریع‌تر علی پیرحسینلو و دیگر دوستان وبلاگ‌نویس دربندمان هم‌چون هنگامه شهیدی، محمدعلی ابطحی و فریبا پژوه هستیم.

بلاگرهایی که تا کنون نامه را منتشر کرده‌اند:

  1. قمار عاشقانه ، مجتبی سمیع نژاد
  2. تریبون آزاد سسان آقای
  3. هوای تازه شیدا جهان بین
  4. رسوا بابک خرمدین
  5. سجاد سالک و مهدی تاجیک از وبلاگ مهجاد
  6. وبلاگ پلاجادن
  7. سمیراحمد
  8. وبلاگ آزادباشیم
  9. سمیه توحیدلو وبلاگ بر ساحل سلامت
  10. وبلاگ ماه ماهی
  11. جاوید ایران علیرضا فیروزی
  12. پرده ناتمام ، فاطمه شمس
  13. سعید مهرپویا
  14. ماهی ماه
  15. plejaden
  16. آرش کمانگیر
  17. آزاد باشیم
  18. 5 پسر
  19. همینجوری ، احمد طالبی
  20. سمیر احمد
  21. سرزمین رویایی
  22. آرش بهمنی
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

در مکتب خانه دلم
نام تو را خواندن حرام است
در کنار وجودم
تو گناه من بودی !
بودن و نبودن ما دروغی بیش نبود .

نباید با بوی تنت مست می کردم
هنگامی که دستانت را برای بوسیدن می خواستم
نباید مغلوب نگاه مهربانت می شدم
هنگامی که سرمه ای سیاه را در چشمان زیبایت می دیدم
نباید دستم را می لرزاندم
زمانی که دستانم نوازش و گرمای تو را می خواستند

کاش از اول ندیده بودم تو را
از شکوفه ها دل کندن سخت است
دل سپردن به برگ های زرد پائیز شکننده است

همین است سزای دل
بی بهانه و صادقانه خواستن
تنبیه اش شکستن است
در کنار زندگی گذشتم از دل !

چگونه پاک کنم این سیاهی های قلم را از دفتر دل
می گویند خاطره است
زخم را نمی بینن !
دل دیگرخسته شده است
به حرف من گوش نمی دهد

دل گفته بود که فردا دیر است
اگر غصه بیاید امروز
گفته بودم که اگر غصه بیاید امروز
تا همیشه
دل درگیر است .
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]

فریاد پر طنین جوان در هوا شکفت
ای سبز جامگان
ما و شما ، برادران و خواهران محنت کشیده ییم
سهم برادران و خواهران ستمکش گلوله نیست
ما تن به زندگانی ننگین نمی دهیم
نا گه صفیر تیر هوا را ز هم درید
شگرف خون جوان بر زمین چکید
بر خاک اوفتاد
در خون تپید
در وقت مرگ روی لبش خنده یی شکفت
با خون خود نوشت
آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما
زد روزگار سکه ی عزت به نام ما
مادر چنان عقاب به بالین او رسید
فرزند را به سینه ی پر مهر خود فشرد
دستی میان اشک به موی جوان کشید
بر روی خون گرفته ی او بوسه یی نهاد
در موج اشک گفت
رویت سپید باد شهادت مبارکت
از ما ببر به جمع شهیدان سلام ما
با کشتگان بگو
با ننگ ظلم زیستن ما حرام ما
فرزند پاکزاد
مغرور و سربلند
لبخند زد به مادر و در آخرین وداع
با دیدگان سرخ شهادت نگاه کرد
گفتا که ای عزیز ترین تکیه گاه من
بشنو پیام ما
ما کشتگان راه میهن و آزادی هستیم غم مدار
پاینده ایم و این آخر کلام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

شیوا ، از آنجا که خون انسان ها ، پشتوانه قدرت و حکومت شد ، از آنجا که با جمجمه ای سر انسان ها مناره ها برپا کردند ؛ ناله ها بر می خیزد توفان ها بر پا می شود . بله از خانه های بی نام ، تا سفره های بی شام ، از شکستگی سر چوبه ی دار خون آلود ، تا کنج زندان ، از دیروز مرده ، ‌تا امروز خونین تا فردای خندان ، شعله به شعله و زنجیر به زنجیر توفان بر پا می شود .

توفانی خشگمین و خروشان بر پا می شود و زنجیر بندگی و اسارت را پاره می کند تا انسان ستمکش بشکند دیو استبداد را و بشکافد سینه ای تابوت تفکرات باطل و کهنه را و آنجاست تپش قلب خون آلوده ی زمان ، تندتر می شود تند تر دم به دم و روز آزادی انسان ستمکش قدم به قدم نزدیکتر می شود .

روزگاری از آشنایی من با مبارزی همچون تو می گذرد و هر روز بیشتر وجود پاک تو بر من و ما عیان می شود ، تو سرشار از محبت به انسان های بودی و هستی که زندگی چهره سیاهی از خود به آنها نشان داده است . آخرین نگاه تو را در صف حامیان مهدی کروبی جلوی ستاد شهروند آزاد دیدم ؛ آنجا هم برای گرفتن حقوق انسانی و آزادی فریاد می زدی . فکر نمی کردم بعد از آن برخورد کوتاه تو را به بند بکشند و ما را هراسان از حال و اوضاع تو بکنند .

شیوای عزیز ، حکومتی که خود شعار عدالت و دین داری می دهد با بی عدالتی و بی دینی کامل خون نداها و سهراب ها را بر زمین ریخته است ، شیوا ها ، سمیه ها و عبدالله ها و ... را در زندان ها حبس کرده است ، در بند جهل و نادانی به ترانه ها و دختران و پسران تجاوز کرده است تا با هر ظلم و ستمی فریاد انسان های آزادی خواه را سرکوب کند و حکومت خود را پا برجا نگه دارد .

اما دریغ که این فریاد ها هر روز بلندتر و رساتر خواهند شد و حاکمان ظالم و دیکتاتور با گذران روزگار و بلندی فریاد های آزادی خواهانه آنها را نخواهند شنید تا زمانی که دیگر برای شنیدن این فریاد ها و ناله ها دیر شده است و این عاقبت تمامی حاکمان اینچنینی است .

شیوای عزیز با وجود اینکه تهدید می کنند ، می گیرند و می کشند ما هر روز بلندتر فریاد خواهیم زد که یاران در بند ما را آزاد کنید و می دانم که روز آزادی انسان ستمکش زودتر از آنچه که ستمگران تصور می کنند فرا خواهد رسید و من نیز همانند پدر ، مادر ، خواهران و دوستانت انتظار آزادی تو را می کشم تا باری دیگر با محبت ها و دلسوزی های تو سیاهی از روزگاران انسان های ستمکش پاک شود .

پی نوشت :
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]



کمی آن طرف تر از مرز زندگی
زوربای یونانی مرا به رقص می خواند
در کنار گورستانی متروک
مرده ها بر سر تابوت می رقصند
آنها تحلیل می کنند زندگی را
و فریاد می زنند : ...
من در پی یافتن حقیقتی نا معلوم
پیکرم را بر خاک گورستان می کشم
تا شاید لاشه ای برایم از نسل های سوخته بگوید
نسل هایی که قرن به قرن فنا شده اند و شعور انسانیشان در قاب دین ورزی گم شده است !
نعش ها سرگردان
نعش دینداران خداپرست
که همه عمر لاف زدند
با نعش مردگان از خدا بی خبر
هر کدام در به در در پی معاد می گردد...
جاهدان یک عمر جهالت کردند
زاهدان یک عمر رذالت کردند
مومنان یک عمر جنایت کردند
به اسم دینشان تجاوز کردند
کتاب های الهی را در مغزم دوره می کنم ...
شعارشان این بود : کمال انسانی !
هدیه شان این بود : حقارت !
ترانه زوربا همچنان بر فضا حکمفرماست
در همان فضای وهم انگیز به دنبال لاشه ها می رقصم
نعش ها سرگردان
به دنبال حقیقت می گردند ...
افسوس !
باور نکرده اند که همه عمر فریب خورده اند.

شروین صفایی

مگر فریب غیر این است که در ظاهر جای مهر بر پیشانی و همیشه ذکر گویان باشی و در باطل پرده دخترکان بی پناه را پاره و پسرکان جوان را خورد و شکسته کنی ؟
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

ما به کشتار مردم بی گناه می گوییم نه ؛
ما به اعترافات دروغین می گوییم نه ؛
ما به دروغ پردازي می گوییم نه ؛
به زندان و شکنجه می گوییم نه ؛
به آلت دست شدن می گوییم نه ؛
به فریب و ریا می گوییم نه ؛
به زد و بند می گوییم نه ؛
به دزدی می گوییم نه ؛
ما با هم هستیم ،
با هم ما دريائيم ،
با هم ما تسخير ناپذيريم ،
ما را نمی توان شکت داد .
اما ...

آقای شریفی نیا می دانی فرق ما با تو و امثال تو چیست ؟ ما چیزی برای از دست دادن نداریم ! زندگی ، ثروت ، رفاه ، امنیت و آرامش ، هیچ چیزی برای باختن و از دست دادن نداریم اما شما خیلی چیزها برای از دست دادن دارید و برای آن که آنها را حفظ کنید تن به هر ذلتی و دست به همه کاری می زنید حتی بعید نیست که فردا عکس شما در میان لباس شخصی ها بعنوان سرکوب گر مردم منتشر شود .

اگر تا همین یک هفته قبل در مورد شما حرفی می زدیم می گفتیم که محمد رضا شریفی نیا مافیای سینمای ایران است و پشت پرده چه کارها که نمی کند همه ما را متهم می کرند به وطن فروشی و ... اما حالا که خودتان نقاب از چهره برداشتید همه شما را با چهر واقعی می بینند ! ببینید با چه کلماتی از شما یاد می کنند وطن فروش ، قاتل ، خائن ، کودتاگر و ...

آخر شما که از یک چماق بدست و سرکوب گر یه کارگردان می سازید و خود نیز وارد بازی های او می شوید چه انتظاری می توان از شما داشت ؟ ای کاش کمی از شرف و وجدان آن نوجوان های 15 و 16 ساله در شما بود آن موقع شاید می شد از شما بعنوان یک انسان نه کم و نه بیش یاد کرد .

آقای شریفی نیا حقا که شما همان ولید سریال امام علی هستید که اکنون در جامعه با همان نقش ظاهر شده اید ، کودتای که شما اگاهانه یا ناآگاهانه پشت آن ایستاده اید شما را به مردم شناساند و بدانید همین عمل شما پشتتان را خم خواهد کرد همانگونه که در بین مردم سرافکنده شده اید و جای در دلهای این مردم حق طلب ندارید

پی نوشت :
  1. محمد رضا شریفی نیا جان سپرد
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]

اتهامات واهی و بدون اعتبار حقوقی همیشه از طرف جمهوری اسلامی به آنها که ساز مخالف می زنند وارد هست ، این اتهامات این بار هم دامن گیر دو عکاس خبری شده ، عکاسانی که سابقه بسیار درخشان در حوزه عکاسی دارند ، مجید سعیدی و سایتار امامی که هر دو از عکاسان با استعداد و هنرمند ایران هستند .

روزنامه ایران بار دیگر مدعی شد که شبكه تهيه و ارسال عكس از اغتشاشات به نفع بيگانگان شناسایی و برخی از عوامل آن بازداشت شده است این روزنامه در ادامه مطلب خود نوشته است : از ميان عناصر دستگير شده در اين خصوص دو تن از آنها به نام‌هاي م.س ( مجید سعیدی ) و س.الف ( ساتیار امامی ) ضمن اقرار به ارتباطات خود با جريان مذکور نحوه فعاليت و همکاري خود با اين جريان را تشريح و ساير اعضا و سرپل‌هاي ارتباطي شبکه عکس را معرفي کرده اند که بررسي‌هاي بيشتر در اين باره ادامه دارد.

هیچ کس منکر ارتباط خود با جنبش مردمی نیست ! و این دو عکاس هم از این امر جدا نیستند ، اما بدور از مسائل جنش این دو نفر حرفه ای خود را دنبال کرده اند و این در هیچ کجای این کره خاکی جرم به حساب نمی آید مگر در جمهوری اسلامی ایران ، که شاهد آن هستیم !

مقامات می گویند عده ای به جرمهای مختلف دادگاهی می شوند ولی مگر می شود چنین جرم های را به مردم بی دفاع و بی سلاح که صد ها کشته و زخمی و بازداشتی نصیبشان شده است نسبت داد ؟ امیدوارم هیچ کس مرگ و زندان را باور نکند ، همانطور که کسیاعترافات دروغین و ساختگی را باور ندارد ! ساز مخالفان را به هر طریقی می خواهند بشکنند ، با اعترافات دروغین زیر فشارها ، با اتهامات واهی و بی اساس و این خود نشان گر ضعف حاکمان در مقابل جنبش مردمی هست .

مطمئن هستم که این دوستان نیز زیر فشارهای شدید اعترافاتی خواهند داد که هیچ اعتباری ندارند و نمی توان به آنها استناد کرد ، امیدوارم که این پرونده سازی ها و اعتراف گیری های دروغین هر چه سریعتر متوقف شود و این دوستان عکاس نیز سالم و تندرست به آغوش خانواده خود بازگردند .

پی نوشت :
ادامه نوشته ... »
| 2 نظر ]
گویا امروز برخی از دوستان از طرف ناجا و ایرانسل پیام های رو دریافت کردند که بیشتر شبیه طنز هست ، اما از طرفی می توان گفت در این شرایط حساس که موبایل بعنوان یکی از بنیادی ترین ابزارهای ارتباطی و اطلاع رسانی هست این عمل ناجا و ایرانسل می تواند نوعی تهدید و ترساندن مردم در امر کاهش اطلاع رسانی از طریق این وسیله باشد !

متن ارسالی به شرح زیر است :

شما به دلیل تحریک افکار عمومی به اغتشاش و اشوبگری از طریق تلفن همراه شناسایی شده اید حداکثر تا تاریخ 5/5/1388 خود را به ستاد مرکزی خبری واقع در خیابان 5آذر . اذر 1 معرفی نمایید
sms sender : etl@naja.ir

شما به علت داشتن تخلف تلفنی و داشتن شاکی خصوصی و عمومی مورد پیگرد قرار خواهید گرفت
ایرانسل
sms Sender : peigard@irancell.ir

امیدوارم این مطلب نوعی شوخی از طرف دوستان باشد و چنین موردی صحت نداشته باشد چرا که این واقعیت این امر نشانگر کنترل تمامی مکالمات و پیام های کوتاه از طرف دستگاههای امنیتی می باشد که زنگ هشداری برای همه دوستان در داخل ایران هست .

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی‌علیشاه- درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، ادیب و مترجم ایرانی بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر الف. بامداد بود.

شهرت اصلی شاملو به خاطر شعرهای اوست که شامل اشعار نو و برخی قالب‌های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه‌های عامیانه‌است. شاملو تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد،اما برای اولین بار درشعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به‌صورت پیشرو سبک جدیدی را در شعر معاصر فارسی گسترش داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور یا شعر شاملویی یاد کرده‌اند. بعضی از منتقدان ادبی او را تنها شاعر موفق در زمینه شعر منثور می‌دانند.

شاملو علاوه بر شعر، کارهای تحقیق و ترجمه شناخته‌شده‌ای دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامیانه مردم ایران می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، زاگربی، رومانیایی، فنلاندی، ترکی ترجمه شده‌است.


شعر زیر یکی از اشعار ترجمعه شده توسط احمد شاملو هست به نام اما من انسانم که شاعر آن ايليا ارنبورگ است .

گذرگاهی صعب است زندگی; تنگابی در تلاطم و در جوش.
ایمان، یکی چشم بند است; دیواری در برابر بینش.
به خیره مگو که ایمان کوه را به جنبش درمی‌آورد
من کوه بی‌جان نیستم انسانم من!

سنگ مقدس در این جهان بسیار است
صیقل خورده به بوسه‌های لبان خشکیده از عطش.
ایمان به جسم بی‌جان روح می‌بخشد، لیکن
من جسم بی‌جان نیستم انسانی زنده‌ام من.

من نابینایی ِ آدمیان را دیده‌ام
و توفیدن گردباد را بر عرصه‌ی پیکار،
من آسمان را دیده‌ام
و آدمیان را سر گردان به مِهی دودگونه فروپوشیده،
مرا به ایمان ایمان نیست.
اگر اندوهگینت می‌کند بگو اندوهگینم.
حقیقت را بگو، نه لابه کن نه ستایش.
تنها به تو ایمان دارم ای وفاداری به قرن و به انسان!

توان تحملت ار هست شکوه مکن.
به پرسش اگر پاسخ می‌گویی پاسخی در خور بگوی.
در برابر رگبار گلوله اگر می‌ایستی مردانه بایست
که پیام ایمان و وفا به جز این نیست

شاعر : ايليا ارنبورگ
ترجعه شعر : احمد شاملود

بیشتر بخوانید :

منابع :

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

تولد سیاهی بود ، پر از خون ، غم و غصه ؛ انگار همین دیروز بود خون بی گناهان را ریختند و یاران و همرزمان ما را در زندان افکندند ، روزگار غریسبیست نازنین ! به یاد همه جان باختگان راه آزادی و میهن ، به یاد همه یاران و همرزمانی که در بند هستند


عاقبت پرنده شد
دل دیوانه ی من
رفت و بر شاخه نشست
دل بیچاره ی من
*
منتظر ماند که باز
برسی از ره دور
شب تنهایی او
پر شود از تو و نور
*
عاقبت ستاره شد
دل ماتمزده ام
رفت تا خلوت ابر
در شب غم زده ام
*
عاقبت بهانه شد
عشق و شیدایی من
حرف آغاز تو شد
شعر تنهایی من
*
عاقبت شراره شد
شعله های قلمم
آتش سرخ دعا
به نگاه هر شبم
*
عاقبت ترانه شد
دردهای دل من
موج دریای خداست
به تن ساحل من
*

عاقبت خاطره شد
شانزده سال گذشت
به تماشای سکوت...
و شکست...

*
....
متولد شده ام !
...

فریبا شش بلوکی
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

آن خس و خاشاک تویی
پست تر از خاک تویی
شور منم نور منم
عاشق رنجور منم

زور تویی ، کور تویی
هاله بی نو تویی

دلیر بی باک منم
مالک این خاک منم

بخاطر تهدیداتی که در این چند وقت دامن گیرم شده و آرامش را از من سلب کرده بود نمی خواستم بنویسم ولی مگر می شود با این همه ظلم آشکار سکوت کرد ؟ هنوز خون ندا خشک نشده است ، هنوز صدای تیرباران جوانان ایرانی در میدان آزادی فروکش نکرده است ، هنوز خون دیوار های دانشگاه را نتوانسته اند پاک کنند ، هنوز از خیابان ها و دانشگاهها خون می جوشد ! اشک های دخترکی که زیر باطوم های کوردلان شما بشدت آسیب دیده بود همچنان خاک را خیس می کند ! صدای دانشجویان دانشگاهمان که زیر باطوم ماموارن امنیتی شما کتک می خوردند هنوز به گوش می رسد ! شما انتظار دارید بخاطر ترس از جانی بی ارزش که فقط زنده بودن را تجربه می کند سکوت کنم ؟ نه ، دیگر قصد جنگیدن دارم جنگ با ظلمی که روز را برای مردم شب کرده است ! می خواهم برای زندگی کردن بجنگم حتی اگر زنده نمانم !

این حق کشی نیست پس چیست ؟
پیرمردی که دراتوبوس کنارم نشسته بود و با بی سوادیش حساب یک و دوی انتخابات را می کرد می گفت چطور من نوشته ام فلانی به اسم فلان یکی در آمده است ؟ می گفت اگر این حق کشی نیست پس چیست ؟ برادر من واقعا چگونه می خواهی جواب این انسان ها را بدهی ، مگر جوابی هم خواهی داشت ؟

میزان حرف زور است رای ملت نیست !
برادر محترم بهانه را کنار بگذاريد؛ از خدا بترسيد؛ با مردم بازی نکنيد؛‌ رأي مردم را هيچ حساب نکنيد؛‌ مردم را به حساب بياوريد. شما اگر به رای مردم اعتقاد دارید دوباره انتخابات را برگزار کنید . شما مگر پیروز این میدان نیستید ! پس از چه می هراسید ؟ بگذارید انتخابات باری دیگر برگزار شود تا نتایج کاملا بر مردم مشخص شود !
شما که پیروز میدان هستید پس این همه سرکوب و بازداشت فعالان اصلاح طلب چیست ؟ می خواهید محکم کاری کنید حق دارید ولی حرفتان را با عملتان یکی کنید . مگر سانسور اینترنت و نشریات ، قطع شدن اس ام اس ها ، موبایل ها و ... برای ایجاد خفگان نیست ؟

هيچ فرد و گروهي حق تحميل كانديدا به مردم ندارد !
مردم در انتخابات آزادند و احتياج به قيم ندارند و هيچ فرد و يا گروه و دسته اي حق تحميل فرد و يا افرادي را به مردم ندارند. هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه ديگران اظهارنظر و اظهار وجود نكنند. ( صحيفه امام- جلد 21- صفحه10 )

با «احتمال» خيانت، به كسي رأي ندهيد!
سرنوشت خودتان را به اشخاص امين بدهيد، سرنوشت خود را به افرادي كه محتمل است خيانت بكنند، ندهيد. ( صحيفه امام- جلد 8- صفحه 385 ) اگر سستي كنيد كساني كه مي خواهند مملكت را به باد فنا بدهند روي كار مي آيند ( صحيفه امام- جلد15-صفحه 28 ) مردم شجاع ايران با دقت تمام به نمايندگاني رأي دهند كه متعبد به اسلام و وفادار به مردم باشند ( صحيفه امام- جلد 21- صفحات 10 و 11 )

غلط مي‌كني قانون را قبول نداري؛ قانون تو را قبول ندارد !
* من باز به همه اين آقاياني كه مي‌خواهند نطق كنند و اعلاميه بدهند و نمي‌دانم نامه سرگشاده بفرستند و ازاين مزخرفات، به همه اينها اعلام مي‌كنم كه برگرديد به اسلام، برگرديد به قانون ، برگرديد به قرآن كريم ،‌ بهانه درست نكنيد كه اسباب اين بشود كه شما همه به انزوا كشيده بشويد. من به بسياري از شما علاقه دارم و ميل دارم كه همه به قانون عمل كنند و همه در جاي خود باشند و چنانچه اين‌طور نباشد،‌ مسئله طور ديگر خواهد شد. (صحيفه امام جلد 14 صفحه 415)

شورای نگهبان که مدعی راستی و درستی هست و به گفته آقایان آخرین مرجع قانونی هست بلاخره بعد از فریب مردم ، دهمین انتخابات ریاست جمهوری را که از نظر بسیاری از احزاب و گروهها مشروعیت ندارد و قانونی نیست تائید کرد ، و بیشتر از پیش مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را زیر سوال برد ، برادر من آمریکایی یا اسرئیلی نیستم یا از کسی خط نگرفته ام که آشوب اغتشاش بوجود آورم و از برادران بی وجدان و بی انصاف بسیجی و امنیتی نیستم که میهنم را بفروشم و مردمم را بکشم !

بارها تاکید کردم من یک جوان ایرانی میهن پرست و متعهد به اصول انسانی هستم من از خشونت دوری می کنم و حتی با کسانی که ما را می زنند و می کشند مدارا می کنم برادر من دختران و پسران این خاک زیر گلوله ها ، باطوم ها و ضربات نوچه های شما زخمی یا کشته شده اند و می شوند با این حال فکر می کنید که اگر ما را تهدید کنید ، بگیرید و بکشید باز سکوت خواهیم کرد ؟

برادر محمود من دوستت هم ندارم ولی توصیه ای به تو می کنم ، دیگر زمان آن نیست که با زندان و گلوله و اعدام مردم را بترسانی و بخواهی بر آنها حکومت کنی ، برادر اگر می خوای بیشتر از این آبروریزی نکنی و خون بی گناهی را نریزی این نوچه هایت ( ماموران امنیتی و لباس شخصی ) را جمع کن ، بگذار مردم حرفشان را بزنند ، رایشان را که توسط چند بی وجدان دزده شده است پس بگیرند ، خشونت بس است مردم را نزنید ، نکشید ، با این کار خواب را از چشمان خودتان می دزدید و آرامش را از خانه هایتان بیرون می رانید اینقدر بی قانونی نکنید که همین قانون بی انصاف شما یقه خودتان را خواهد گرفت ! می توانم حس کنم که چه آشوبی در وجودتان هست چون از این می هراسی که مردم قدرت و ثروت را از تو بگیرند !

برادر محمود هشدار می دهم ما خس و خاشاک ها این بار آماده ایم برای زندگی کردن بجنگیم حتی اگر زنده نمانیم ! ما اهل معرفت و صداقت هستیم بخاطر آن است که با شما نمی سازیم ما سردارها و مبارزان زیادی داشتیم که برای آزادی و ایران مبارزه کردند ، در این زمان هم کم نیستند مبارزانی که در مقابل حاکمیتی ظالم که مردم را می کشند و فریب می دهند خواهند ایستاد یک روز با شرف و آزاد زندگی می کنیم ولی هزار سال زیر ظلم و ستم شما نخواهیم ماند ! ننگ بر دولت مردم فریب ، مرگ بر دیکتاتور ، شاید روزی بخاطر فریاد حق طلبی در بند شما باشم و خواهم ایستاد !

این حق کشی نیست پس چیست ؟

ما بسیاریم ! بدنبال آزادی و بدنبال میهنمان !

تا آخرین نفس برای زندگی کردن ایستاده ایم ! برای آزادی
دانشگاه پادپان نیست !

گیریم که می کشید ! ... با رویش جوانه ها چه می کنید ؟

ما اهل معرفت و صداقت هستیم با برادرکش ها هم مدارا می کنیم !

شما برادر کش و بی معرفت هستید !
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
گیرم در باورتان به خاک نشستم
وساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان
زخم دار است
باریشه چه می کنید
گیرم بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
گیرم که میزنید
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید

برادر محمود وقتی به شما نگاه می کنم میر حسین موسوی دوران نخست وزیری را در شما می بینم ! که هر دو به دلایلی واقعیت ها را کتمان کرده اید و خواهید کرد ! نمی دانم باید به کتمان حقایق دروغ گویی گفت یا اینکه باید اسم دیگری برای آن برگزید !

برادر محمود عنوان کردید که ما دانشجوی ستاره دار نداریم و اگر هم بوده دولت نهم سعی بر این داشته که به این امر خاتمه دهد ولی حافظه تاریخی من یادآور این است که در زمان دکتر معین دانشجوی ستاره دار بوجود آمد ولی تا قبل از دولت نهم این ستاره ها به هیچ یک از دانشجویان داده نشد ، سال 1386 در زمان دولت نهم به ریاست شخص جنابعالی بنده بخاطر اعتصاب غذا و اعتراض به وضعیت دانشگاه در زیر ستارهای مسئولان دانشگاه که خود نمونه بارز از ظلم و فساد هستند خاک شدم تا دیگر در آسمان زندگی من ستاره ای وجود نداشته باشد !

برادر محمود از روزی که وارد دانشگاه شدم بخاطر شرایطی که وجود داشته و دارد هر روز بیشتر افت تحصیلی داشتم تا اینکه با ستاره بارانم دیگر مرا از درس و زندگی جدا کردند ، آخر نمی دانم به تهدیدهای نیروهای امنیتی شما ، نان شب ، آرامش ، درس یا بدبختی های خودم فکر کنم .

برادر محمود من مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران هستم و در این انتخابات شرکت نخواهم کرد چرا که انتخاباتی ناسالم بوده و هست و باید یادآور شوم که سی سال است ملت ایران فراموشکار شده اند و هر بار با بهانه ای و شعار جدیدی با شور و شوق و تعصب انقلابی در این انتخابات شرکت کرده اند .

برادر محمود ، میر حسین موسوی یکی از رقبای شما سرسختانه شما را متهم به ویرانی ایران و فساد دولتی می کند و من کتمان کننده این حقیقت نیستم که شما ایران را به ویرانه تبدیل کرده اید ولی در این سی سال تنها شخصی هستید که با جرات و جسارت توانستید اسم مافیای قدرت و مفاسد را نام ببرید و سالم و زنده بیرون از زندان باشید چرا که قبل از شما عباس پالیزدار این مطالب را عنوان کرد و شب همان روز وی به اتهام اخلال در امنیت ملی بازداشت و روانه زندان شد .

برادر محمود ، میر حسین موسوی کمی از شما ندارد و چرا که او نیز همانند شما جلوی هفتاد میلیون ایرانی دروغ گفت تا قدرت را به هر نحوی به چنگ آورد شما مردم را نفهم می پندارید و روشنفکران را بزغاله می نامید و میر حسین موسوی ملت را خر فرض می کنند و از روشنفکران سواری می گیرد ، شما از توهمات و ناعدالتی ها بعنوان ایده آل یاد می کنید و میر حسین موسوی انقلاب فرهنگی و کشتار دهه ای شصت و دانشجویان زندانی را کتمان می کند ! شما گشت ارشاد راه انداختید و میر حسین موسوی کمیته انقلاب اسلامی را رهبری می کرد !

برادر محمود ، شانس آوردید که آقای خاتمی ترسو از آب در آمد تا اصلاحات را ضایع و از میر حسین موسوی حمایت کند ، سست عنصری برخی از افراد که خود را اصلاح طلب می نامند به نفع شما تمام شد تا اصلاحات واقعی که فعالان دانشجو ، حقوق زنان ، کارگری و ... دنبال آن هستند اجرا نشود .

برادر محمود باید بگویم این داستان سر درازی دارد ولی بودن تو به همان اندازه که باعث ویرانی ایران شد باعث روشنگری مردم هم شد و اگر روزی قرار باشد از بین احمد نژاد و موسوی یکی را انتخاب کنم احمدی نژاد را انتخاب خواهم کرد چرا که احمدی نژاد نقابی بر چهره ندارد ولی موسوی پر از دروغ ، فریب ، حیله و نقاب است !

امیدوارم که این آخرین نوشته و واقعیتی نباشد که از زندگی می نویسم ولی هیچ چیز در این مملکت معلوم نیست جز بدبختی و فلاکت و به امید روزی که ایران نیز در سایه آزادی و برابری و آرامش باشد .
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
زن و تبعیض جنسیتی نسبت به او سخن تازه ای نیست و چنین تبعیضی را در قانون ، جامعه و زندگی نمی توان کتمان کرد . تبعیضی که در قانون مجازات اسلامی در حق زن صورت گرفته است بسیار آشکار و غیر قابل قبول است . قانون مجازات اسلامی راجع است به تعیین انواع جرایم و مجازات و اقدامات تامینی و تربیتی که درباره مجرم اعمال می شود ( ماده 1 ) ، اما در همین قانون ، عدالت برای مجرمان بدلیل تبعیض جنسیتی نادیده گرفته می شود .

- ماده 82 قانون مجازات اسلامی رابطه جنسی نامشروع هر زن مسلمانی را به هر مردی ( اعم از مسلمان و غیر مسلمان ) را جرم شناخته و مجازات وی را مرگ در نظر گرفته است . در صورتی که هیچ اشاره ای به رابطه جنسی نامشروع مرد مسلمان به زن غیر مسلمان نکرده است .

- مساحقه ( همجنس بازی زنان ) در قانون مجازات اسلامی با شهادت چهار مرد عادل كه آن را مشاهده كرده باشند ثابت مي شود و برعکس لواط ( همجنس بازی مردان ) در حد مساحقه فرقی بین فاعل و مفعول و همچنین فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان نیست .

- ماده 144 همین قانون با نسبت دادن الفاظ ناشایست و توهین آمیز به زنان توهین بزرگی به جایگاه زن کرده است چرا که نباید در قوانین از کلمات و الفاظ این چنینی که نشعت گرفته از تفکرات و عقاید ماست استفاده شود .

- ماده 209 ( قصاص نفس ) زندگی ، ارزش و جان زن را نصف مرد دانسته و گفته در صورتی که مرد مسلمانی عمدا زن مسلمانی را بکشد محکوم به قصاص است اما ، ولی زن قبل از قصاص مرد قاتل نصف دیه مرد را باید به او بپردازد ( همچنین به ماده 300 و 301 دیات مراجعه کنید )

- اصل مهم قضاوت در جرایم یعنی شهود یکی از اساسی ترین دغدغه های قضاوت هست که شهادت زن بر مبنای قانون مجازات اسلامی فاقد اعتبار است به صورتی که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد و در برخی موارد شهادت زن اصلا اعتباری ندارد .

چگونه می توان در جامعه ای که چنین تبعیض های در حقوق زنان می شود از عدالت سخن گفت و از چنین حق کشی مسلمی چشم پوشی کرد ! ، اگر در این قانون شهادت ، دیه ، ارزش ، جان و زندگی زن نصف مرد است پس چرا در امور دیگر نصف نیست ؟ پس می توان گفت باید نصف هزینه های غذا ، آب ، برق ، گاز ، کرایه و ... را از زنان گرفت ؟

پی نوشت : قانون مجازات اسلامی

كتاب دوم
حدود

باب اول - حد زنا فصل سوم - اقسام حدزنا ماده 82 - حد زنا در موارد زير قتل است و فرقي بين جوان وغير جوان و محصن و غيرمحصن نيست .
ج - زناي غير مسلمان با زن مسلمان كه موجب قتل زاني است .

ماده 91 - در ايام بارداري و نفاس زن حد قتل يا رجم براو جاري نمي شود ، همچنين بعد از وضع حمل در صورتي كه نوزاد كفيل نداشته باشد و بيم تلف شدن نوزاد برود حد جاري نمي شود ، ولي اگر براي نوزاد كفيل پيدا شود حد جاري مي گردد .

ماده 92 - هرگاه در اجراي حد جلد بر زن باردار يا شيرده احتمال بيم ضرر براي حمل يا نوزاد شيرخوار باشد اجراء حدتارفع بيم ضرربه تاخير مي افتد .
تبصره - حيض مانع اجراي حد نيست .

باب دوم - حد لواط
فصل دوم - راههاي ثبوت لواط در دادگاه
ماده 119 - شهادت زنان به تنهائي يا به ضميمه مرد ، لواط را ثابت نمي كند .

باب سوم - مساحقه
ماده 127 - مساحقه ، همجنس بازي زنان است با اندام تناسلي 0
ماده 128 - راههاي ثبوت مساحقه در دادگاه همان راههاي ثبوت لواط است .
( به ماده های 114 الی 119 رجوع شود )
ماده 129 - حد مساحقه براي هر يك از طرفين صد تازيانه است .
ماده 130 - حد مساحقه درباره كسي ثابت مي شود كه بالغ ، عاقل ، مختار و داراي قصد باشد .
تبصره - در حد مساحقه فرقي بين فاعل و مفعول و همچنين فرقي بين مسلمان و غيرمسلمان نيست .
ماده 131 - هرگاه مساحقه سه بار تكرار شود و بعد از هر بارحد جاري گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل است .

باب پنجم - قذف
ماده 144 - هرگاه كسي به قصد نسبت دادن زنا به شخصي مثلا" چنين گويد ( زن قحبه ) يا خواهر قحبه يا مادر قحبه نسبت به كسي كه زنا را به او نسبت داده است محكوم به حد قذف مي شود و نسبت به مخاطب كه به واسطه اين دشنام اذيت شده است تا74 ضربه شلاق تعزيرمي شود .

كتاب سوم
قصاص

باب اول - قصاص نفس
فصل اول - قتل عمد
ماده 209 - هرگاه مرد مسلماني عمدا" زن مسلماني را بكشد محكوم به قصاص است ليكن بايدولي زن قبل از قصاص قاتل نصف ديه مردرابه او بپردازد . 
ماده 210 - هرگاه كافر ذمي عمدا" كافر ذمي ديگر را بكشد قصاص ميشود اگرچه پيرو دو دين مختلف باشند و اگر مقتول زن ذمي باشد بايد ولي او قبل از قصاص نصف ديه مرد ذمي را به قاتل بپردازد .

كتاب چهارم
ديات

ماده 200 - ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي خواه غيرعمدين نصف ديه مرد مسلمان است .
ماده 301 - ديه زن و مرد يكسان است تاوقتيكه مقدار ديه به ثلث ديه كامل برسد در آنصورت ديه زن نصف ديه مرد است .

شهادت

ماده 74 - زنا چه موجب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم باشهادت چهار مرد عادل يا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت مي شود .
ماده 75 - در صورتي كه زنا فقط موجب حد جلد باشد به شهادت دو مرد عادل همراه با چهار زن عادل نيز ثابت مي شود .
ماده 76 - شهادت زنان به تنهائي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور قذف طبق احكام قذف جاري مي شود .
ماده 119 - شهادت زنان به تنهائي يا به ضميمه مرد ، لواط را ثابت نمي كند .
ماده 137 - قوادي با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود .
ماده 153 - قذف با دوبار اقرار يا با شهادت دو مرد عادل اثبات مي شود .
ماده 189 - محاربه و افساد في الارض از راههاي زير ثابت مي شود -
ب - با شهادت فقط دو مرد عادل
فصل 199 - سرقتي كه موجب حد است با يكي از راههاي زير ثابت مي شود -
1 - شهادت دو مرد عادل
ماده 237- الف - قتل عمد با شهادت دو مرد عادل ثابت می شود
ب - قتل شبه عمد یا خطا با شهادت دو مرد عادل یا یک مرد عادل و دو زن عادل یا یک مرد عادل و قسم مدعی ثابت می شود .

مطالب مرتبط :

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
امنیت به معنای آرامش و اطمینان در مقابل خوف و ترس ، اضطراب و نگرانی به کار رفته است (1) . بسیاری بر این اعتقاد هستند که امنیت یعنی انسان از هرگونه تجاوز و تعرضی همچون ضرب و جرح قتل ، شکنجه روحی و جسمی و هر عملی که منافی شئون و حیثیت انسانی اوست در امان بماند .

در دانشنامه سیاسی فراغت از هرگونه تهدید یا حمله را امنیت گویند (2 ) به همین جهت می توان گفت انسان نیازمند امنیت و آرامش روحی و روانی است ، تا بدون دغدغه و ترس و هراس و اضطراب به زندگی خود ادامه دهد .

حقوق شهروندی از جمله حقوق انسانی است که باعث بوجود امدن امنیت و آرامش می شود ، در قانون اساسی تفتیش عقاید ممنوع است (3) و هیچ شخصی را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد و همچنین حیثیت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص را بجز در مواردی که قانون اجازه می دهد نمی توان مورد تعرض قرار داد و آنها را مصادره کرد یا بخطر انداخت (4). با این وجود می بینیم که چگونه اشخاص بدلیل داشتن عقاید و انتقاد از سیاست های مجریان قانون مورد تعرض و مواخذه قرار می گیرند یا اموال آنها مصادره شده و از کار اخراج می شوند .

طبق قانون اساسی اگر نشریه ای مطلبی بر ضد مبانی اسلام یا حقوق عمومی منتشر نکند می تواند آزادانه مطالب را بیان کند (5)در صورتی که در جامعه کنونی نشریات با بهانه های مختلف و فراقانونی توقیف می شوند و از چاپ و انتشار آنها جلوگیری می شود .

طبق قانون اساسی تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها ، بدون حمل سلاح ، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است (6 )، اما نیروهای امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران معلمان ، کارگران و زنانی را که بخاطر حقوق از دست رفته خود اجتماع و راه پیمایی کرده بودند تا به وضعیت نابه سامان خود اعتراض کنند با باتوم و شدیدترین برخوردها سرکوب کردند .

طبق قانون اساسی هیچ شخصی را نمی توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می کند (7) ، سخن گفتن از بازداشت های خود سرانه پرده از بی قانونی مجریان و نیروهای بر می دارد که هیچ گاه به حقوق ملت بر طبق قانون اساسی در جامعه احترام نگذاشته اند .

طبق قانون اساسی هرگونه شکنجه و اعمال فشار برای گرفتن اقرار و اعتراف ممنوع است (8)ولی دانشجویان و زندانیان در این چند سال اخیر واقعیت های را عنوان کرده اند که نشان می دهد حقوق ملت برای نیروهای امنیتی هیچ ارزشی ندارد و همچنان برای گرفتن اعتراف و اقرار از شکنجه و اعمال فشار استفاده شده و می شود .

انداختن آفتابه لگن بر گردن شخصی ، له کردن وی زیر چکمه ها و باتوم ها ، توهین به وی در مقابل خانواده اش و حتی کشیدن تن عریان وی بر روی آسفالت کوچه ها و خیابان ها هتک حرمت و حیثیت وی هست که طبق قانون اساسی هتک حرمت و حیثیت اشخاص که به حکم قانون دستگیر ، بازداشت ، زندانی یا تبعید شده مطلقا ممنوع است (9). ولی ما باز شاهد قانون شکنی نیروهای انتظامی در برخورد با مجرمانی هستیم که خود در 30 سال انقلاب اسلامی پرورش یافته اند .

حال با وجود اینکه در قانون اساسی ذکر شده است اشخاصی ( اعم از نیروهای امنیتی ، انتظامی و مجریان قانون ) که به حقوق ملت احترام نگذارند و به اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران عمل نکنند متخلف محسوب شده و سزاوار مجازات هستند ، اما با این حال قانون شکنی ها و بی عدالتی ها وجود دارد و پرسشی که مطرح می شود این است که آیا این قانون شکن ها مخل امنیت و حقوق شهروندی ملت نیستند ؟

پی نوشت :
  1. فرهنگ فارسی و عربی ، واژه امن
  2. دانشنامه سیاسی ، داریوش آشوری ، انتشارات مروارید ، ص 38
  3. اصل بيست و سوم - 23 ( تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ كس را نمي توان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد. )
  4. اصل بيست و دوم - 22 ( حيثيت ، جان ، مال ، حقوق ، مسكن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردي كه قانون تجويز كند.)
  5. اصل بيست و چهارم - 24 ( نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزاد هستند مگر آن كه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آن را قانون معين مي كند. )
  6. اصل بيست و هفتم - 27 ( تشكيل اجتماعات و راه پيمايي ها، بدون حمل سلاح ، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است . )
  7. اصل سي و دوم - 32 ( هيچكس را نمي توان دستگير كرد مگر به حكم و ترتيبي كه قانون معين مي كند. در صورت بازداشت ، موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلافاصله كتبا" به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداكثر ظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضايي ارسال و مقدمات محاكمه ، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود. )
  8. اصل سي و هشتم - 38 (هر گونه شكنجه براي گرفتن اقرار و يا كسب اطلاع ممنوع است . اجبار شخص به شهادت ، اقرار يا سوگند مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است . متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود. )
  9. اصل سي و نهم - 39 (هتك حرمت و حيثيت كسي كه به حكم قانون دستگير، بازداشت ، زنداني يا تبعيد شده به هر صورت كه باشد ممنوع و موجب مجازات است . )
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]

بهروز جاوید تهرانی نیز دست به اعتصاب غذا زده است بخاطر شرایطی که شاید هر یک از ما را به طرف مرگ می کشاند او نیاز به کمک و دادرسی دارد ، امیدوارم که همانند دیگر قربانیان بازی سیاست در این میان جانش را از دست ندهد !

بهروز جاویدتهرانی زندانی سیاسی، اکنون در شانزدهمین روز اعتصاب غذای خود به سر میبرد. بنابر گزارشهای دریافتی از زندانی رجاییشهر وضعیت جسمی وی در طول این دوره از اعتصاب غذا به شدت بحرانی گزارش شده است.

اعتصاب غذای وی در زندان در حالی ادامه پیدا کرده و میکند، که وی طی چندین مرحله توسط زندانبانان و مسئولان زندان رجاییشهر مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته و همین امر باعث شده تا وضعیت جسمی جاویدتهرانی در معرض مخاطرات جدی قرار گیرد. بنابر همین اخبار وی هماکنون در یکی از سلولهای انفرادی بند 1 زندان رجاییشهر در حالی که با دستبند و پابند زنجیر شده است، به اعتصاب غذای خود ادامه میدهد.

بهروز جاویدتهرانی هماکنون حدود 4 سال است که در زندان رجاییشهر زندان و پیش از آن نیز در چندین مورد بازداشت و ماهها در زندان بوده است. او در مجموع به هفت سال زندان در این مرحله محکوم شده است. وی در پروسه بازجویی در بند 209 اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفت به طوریکه آسیب مغزی وارده منجر به کاهش بینایی چشم چپ ایشان شد و علیرغم شدت آسیب وارده از زمان بازداشت تا کنون او هیچگاه نتوانسته از حق مرخصی خود استفاده کند و مسئولین قضایی او را بر خلاف اصل تفکیک زندانیان در زندان امنیتی رجاییشهر که محل نگهداری زندانیان خطرناک است، نگاه داشتهاند. در این طی این مدت جاویدتهرانی بارها از سوی مسئولین این زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و همواره تحت فشار مضاعف بوده است.

بهروز جاویدتهرانی از زندانیان سیاسی است که هیچ وکیلی در اختیار ندارد و تا کنون این مساله باعث بیدفاع شدن وی در مقابل بسیاری از فشارها و تبعیضها و بیقانونیها شده است.

پی نوشت :

  1. طومار برای آزادی بهروز جاوید تهرانی
  2. جان بهروز جاوید تهرانی در معرض خطر جدی است

ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]
صدای غرش آسمان ،
فریاد سکوتم بود .
هوای ابری ،
هوای دلم بود .
صورت غمگین آسمان ،
ظاهر آرام مرا به تصویر کشیده بود ...
یک تنهایی مطلق می جویم
نیست !
تنهاییم را نیز همانند آرامشم دزده اند !
از صورتک ها بیزارم
یکی سخن از دل می زد و دل می شکست .
یکی سخن از وفا می گفت و بی وفایی می کرد .
فروتنی را برسرم می کوبیدند
ولی با غرورشان لهم می کردند !
مهربانان را دیده ام که چگونه بر تن ناز یار می تاختند !
سیخن بسیار بود و زیبا
فروتنی ، دوستی ، وفا
محبت ، عشق ، مبارزه
ایستادگی ، انسانیت ، عدالت ...
دیده هایم رنجور بودند و تلخ
کینه ، غرور ، بی مهری
خشم ، سستی ، بی عدالتی و ...
گفتم : سخن شان زیباست !
دل رباست !
شنیدم دروغ است .
این ریاست !
ای دوست ...
ای دوست ...
سخن از تو گفتم و تو را دیدم
ولی اکنون ...
ای دوست بغض گلویم هستی
تو را بر روی چشمانم نگه داشتم
خوارت را در دیده گانم فرو کردی
کور شدم
به همین سادگی ،
گفتم :
این ره انصاف نبود
این جفا بود ای دوست
این جفا بود

ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]

شهر بی روح و بی احساس را ندیدی ؟!
پیرمرد بارکش توان بارکشی نداشت ، ندیدی ؟!
دخترک زیبارو در سیاهی شب دنبال روشنایی بود ، ندیدی ؟!
اتوبوس پر از افسردگان و سیه روزان را ندیدی ؟!
دانش ستیزان را در دانشگاه بدون دانش ندیدی ؟!
زن آواره در سرما دنبال آغوش گرمی بود ، ندیدی ؟!
آب بینی بچه ای یتیم بی خانمان یخ زده بود ، ندیدی ؟!
آفتابه بر گردن پسرک معتاد انداخته بودند ، ندیدی ؟!
خواهرمان دنبال پرده ای آبروی خود بود ، ندیدی ؟!
شکستن را در چهره ای آن مرد که شرمنده زن و بچه اش شده بود ، ندیدی ؟!
تکه های غرور شکسته آن زن را در دستانش ، که جلوی تو دراز کرد ، ندیدی ؟!
سایه طناب داری را که بر گردن ظریف عاطفه انداخته بودند ندیدی ؟!
اشک های خانواده زنده یادی که جرمش ، افکار و عقایدش بود ، ندیدی ؟!
خفگان و سکوت را در شب اعدام انسانیت ندیدی ؟!
نقاشی های دل آرا را ندیدی ؟ !
آه و ناله های زنان و مادران شب زنده دار را نشنیدی ؟!
از این سی سال هیچ چیزی ندیدی ؟!
پس تو چه دیده ای ؟!

نه !
برای تو
ای دل
افسوس نمی خورم !
تو دیدی
حس کردی
و رنجیدی !

افسوس من برای حاکمانیست که با زر و زور دیده ها را نادیده می گیرند !
افسوس من برای آنهایست که با اسم گناه و گناه کار کشتند و بردند !
افسوس من برای آنهایست که ندیدند و خود را انسان نامیدند و انسانیت را زیر سوال بردند !
افسوس که کار ناصحیح انجام دادن را گناه نامیدند !
افسوس نفهمیدند کار نیک انجام ندادن گناه است !
افسوس من برای آنهایست که می توانستند کار نیک انجام دهند و ندادند و خود را گناهکارترین گنه کاران تمام روزگاران کردند !
افسوس من برای آنهای هست که نخواستند ببینند !
افسوس من برای مصلحت طلبان و منفعت طلبان است !
افسوس من برای آنهای است که انسانیت ، معرفت ، دوستی ، عشق ، عدالت ، حقیقت ، محبت و آزادی را اعدام کردند !
افسوس برای تو !

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
رئیس جمهور ، عالیترین مقام رسمی در جمهوری اسلامی ایران پس از مقام رهبری (اصل 113) است ، وی مورد تأیید مقام رهبری (اصل 110 «9») و رئیس قوه مجریه است (اصل 133) .

مقام رهبری مافوق رئیس جمهور در نظام جمهوری اسلامی ایران هستند به گونه ای که بعد از انتخاب رئیس جمهور توسط مردم حکم وی توسط مقام رهبری امضا می شود و ایشان می تواند با در نظر گرفتن مصالح کشور رئیس جمهور را عزل کنند .

اصل یک صد و دهم : ( وظایف و اختیارات رهبر )

9‏ - امضای حکم ریاست جمهوری پس ازانتخاب مردم ، صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که دراین قانون می آید باید قبل از انتخاب به تایید شورای نگهبان و در دوره اول به تایید رهبری برسد.
‏10‏- عزل رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی، یا رای مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم.

سوگندنامه رئیس جمهور : ( اصل 121 )

رييس‏ جمهور در مجلس‏ شوراي‏ اسلامي‏ در جلسه‏ اي‏ كه‏ با حضور رييس‏ قوه‏ قضاييه‏ و اعضاي‏ شوراي‏ نگهبان‏ تشكيل‏ مي‏ شود به‏ ترتيب‏ زير سوگند ياد مي‏ كند و سوگندنامه‏ را امضا مي‏ نمايد. بسم‏ الله‏ الرحمن‏ الرحيم‏ "من‏ به‏ عنوان‏ رييس‏ جمهور در پيشگاه‏ قرآن‏ كريم‏ و در برابر ملت‏ ايران‏ به‏ خداوند قادر متعال‏ سوگند ياد مي‏ كنم‏ كه‏ پاسدار مذهب‏ رسمي‏ و نظام‏ جمهوري‏ اسلامي‏ و قانون‏ اساسي‏ كشور باشم‏ و همه‏ استعداد و صلاحيت‏ خويش‏ را در راه‏ ايفاي‏ مسئوليتهايي‏ كه‏ بر عهده‏ گرفته‏ ام‏ به‏ كار گيرم‏ و خود را وقف‏ خدمت‏ به‏ مردم‏ و اعتلاي‏ كشور، ترويج‏ دين‏ و اخلاق‏، پشتيباني‏ از حق‏ و گسترش‏ عدالت‏ سازم‏ و از هر گونه‏ خودكامگي‏ بپرهيزم‏ و از آزادي‏ و حرمت‏ اشخاص‏ و حقوقي‏ كه‏ قانون‏ اساسي‏ براي‏ ملت‏ شناخته‏ است‏ حمايت‏ كنم‏. در حراست‏ از مرزها و استقلال‏ سياسي‏ و اقتصادي‏ و فرهنگي‏ كشور از هيچ‏ اقدامي‏ دريغ نورزم‏ و با استعانت‏ از خداوند و پيروي‏ از پيامبر اسلام‏ و ايمه‏ اطهار عليهم‏ السلام‏ قدرتي‏ را كه‏ ملت‏ به‏ عنوان‏ امانتي‏ مقدس‏ به‏ من‏ سپرده‏ است‏ همچون‏ اميني‏ پارسا و فداكار نگاهدار باشم‏ و آن‏ را به‏ منتخب‏ ملت‏ پس‏ از خود بسپارم‏."

فهرستی از وظایف رئیس جمهور در قانون اساسی :

1- پاسداری از مذهب رسمی کشور «در برابر تشکیک و تحریف و تحقیر و تعطیل قوانین دینی .»
2- پاسداری از نظام جمهوری اسلامی با همان تفسیر که در اصل دوم قانون اساسی آمده است .
3- پاسداری از قانون اساسی به عنوان میثاق مورد توافق همه شهروندان کشور .
4- به کارگیری همه استعداد و صلاحیت‏ها در راه ایفای مسؤولیت‏های قانونی .
5- وقف خود برای خدمت‏به مردم، اعتلای کشور، ترویج دین و اخلاق .
6- پشتیبانی از حق و گسترش عدالت .
7- پرهیز از خودکامگی .
8- حمایت از آزادی و حرمت اشخاص و حقوق قانونی آنان .
9- حراست از مرزها، استقلال سیاسی، اقتصای و فرهنگی و نظامی کشور و تمامیت ارضی .
10- استعانت از خدا در انجام وظایف .
11- پیروی از پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام در نگهداری از امانت «قدرت‏» و سپردن آن به منتخب ملت پس از خویش .
12- پاسخگو بودن در برابر «ملت‏» و «رهبر» و «مجلس شورای اسلامی‏» .
13- جلوگیری از تصویب و اجرای هر گونه قانون و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و سایر موارد که براساس موازین اسلامی نباشد و تلاش جهت لغو و عدم اجرای آن . تشخیص موافقت و مخالفت‏با شورای محترم نگهبان است .
14- به کار گرفتن همه امکانات برای ایجاد محیطی مساعد برای رشد فضائل اخلاقی براساس ایمان، تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی .
15- جلوگیری از رباخواری، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات، سوء استفاده از مقاطعه کاری‏ها، و معاملات دولتی، فروش زمین‏های موات و مباحات اصلی، دائر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیرمشروع و بازگرداندن ثروت‏های ناشی از امور فوق به صاحبان حق و یا بیت‏المال در صورت ناشناخته بودن صاحبان آن .
16- دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک وظیفه متقابل ملت و دولت .
17- پاسداری از قداست‏خانواده و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی .
18- تلاش پیگیر برای اتحاد و ائتلاف ملل اسلامی و وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام .
19- پاسداری از حقوق زنان و حمایت از آنان طبق اصل 21 قانون اساسی .
20- فراهم کردن امکان اشتغال و کار و تامین شرائط مساوی برای احراز مشاغل .
21- تامین اجتماعی همگان در برابر بیکاری، پیری، از کار افتادگی، بی‏سرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح و خدمات بهداشتی، درمانی و مراقبت‏های پزشکی از طریق بیمه و غیره .
22- تامین آموزش و پرورش رایگان برای همه تا پایان دوره متوسطه و تامین وسائل تحصیلات عالی تا سرحد خودکفایی کشور به صورت رایگان .
23- تامین مسکن هر فرد و خانواده به ویژه روستانشینان و کارگران .
24- گردآوری و بهره‏برداری و نظارت بر انفال و توزیع عادلانه ثروت‏های عمومی .
25- رفتار عادلانه و رعایت اخلاق انسانی در رفتار با اقلیت‏های دینی که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی توطئه و اقدام نکرده‏اند .
26- پاسداری از زبان و خط و پرچم رسمی کشور و تاریخ هجری شمسی و قمری در کلیه اسناد و مکاتبات و رسانه‏های گروهی و تدریس ادبیات زبان قرآن و معارف اسلامی در دوره‏های ابتدایی تا پایان دوره متوسطه و رعایت تعطیلی روز جمعه در سراسر کشور .
27- خودداری و جلوگیری از استخدام کارشناسان خارجی مگر در موارد ضرورت و با تصویب مجلس شورای اسلامی .
28- رعایت قانون در کلیه دریافت‏ها و پرداخت‏های دولتی .
29- خودداری و جلوگیری از دادن هر گونه امتیاز تشکیل شرکت‏ها و مؤسسات به خارجیان در امور تجاری، صنعتی، کشاورزی، معادن و خدمات طبق اصل هشتاد و یکم .
30- خودداری از گرفتن هر گونه وام خارجی و داخلی و کمک بلاعوض از داخل و خارج بدون تصویب مجلس شورای اسلامی .

پی نوشت :

1- فصل هشتم قانون اساسی : رهبر اصول (107 تا 112)
2- فصل نهم قانون اساسی : قوه مجريه ( اصول 113 تا 151 )
ادامه نوشته ... »
| 4 نظر ]
میر حسین موسوی به دانشگاه آزاد اراک آمد ، آمدنی که همانند دیگر مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران با تاخیر مواجه بود ، جلسه شروع شد ، جلسه ای که بیشتر شبیه یک سناریو بود تا یک جلسه پرسش و پاسخ دانشجویی !

عده ای دانشجو که از روز شوق و اشتیاق جوانی خود را با پارچه های سبز رنگ آراسته بودند همانند بازیگران این سناریو به هر حرکت و صدای واکنش نشان می دادن و فریاد می کشیدند چرا که شاید دیگر چنین فرصتی برای تخلیه انرژی درونی خود نمی یافتند و بیشتر می توانم بگویم این دانشجویان ناخواسته دلقک های سیاسی در دست عده ای بازی گردان شده بودند .

قبل از آمدن موسوی موزیک های از محسن نامجو و شعر ای ایران و یاردبستانی پخش شد تا حاضرین بیشتر تحت تاثیر قرار بگیرند ، در این جلسه مسئولان دانشگاه هر کدام سخن گفتن و از فعالیت های خود تعریف کردند و بعد از آن تعدادی گلچین شده ازاعضای انجمن اسلامی سیاسی پیشگامان اندیشه دانشگاه آزاد اسلامی اراک و دبیر بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی اراک و دبیر انجمن اسلامی دانشگاه اراک سوالاتی از میر حسین موسوی پرسیدند . سوالاتی که بیشتر جلسه را به میدان جنگ تبدیل کرده بود تا یک جلسه پرسش و پاسخ ، جلسه ای که هدف از آن بیشتر تخریب دولت نهم بود .

نکته قابل توجه سانسور و خفگان نامحسوس حاکم بر جلسه بود ، تا زمانی که سخنان دختر دانشجویی که حرف از تبعیض جنسیتی می زد و سوالی مبنی بر اینکه میر حسین چرا می گویی اصولگرای اصلاح طلبی موضع خودت را مشخص کن توسط دبیر انجمن اسلامی سیاسی پیشگامان قطع شد و این امر را آشکارا نشان داد و باعث اعتراض عده ای مبنی بر سانسور سوالات این دانشجو شد .

در این میان سوالات دبیر انجمن اسلامی دانشگاه اراک قابل تحسین بودند سوالاتی که میر حسین موسوی از پاسخ دادن به آنها خودداری کرد . دبیر انجمن اسلامی دانشگاه اراک سخنان خود را با درود فرستادن بر دکتر مصدق و مهندس بازرگان شروع کرد و چندین بار تاکید کرد که جناب آقای میر حسین موسوی از شما خواهش می کنم با صراحت و شفافیت کامل به این سوالات پاسخ دهید ! اول اینکه نظر شما در مورد زندانیان سیاسی چیست ؟ دوم اینکه شما نسبت به دفتر ادوار تحکیم وحدت طیف علامه چه موضعی خواهید داشت ؟

شعارهای که دانشجویان در دانشگاه آزاد سر می دادند صدای اعتراض نسبت به سخنان بسیاری در این جلسه بود ( دانشجوی زندانی آزاد باید گردد ) ، ( زندانی سیاسی آزاد باید گردد ) ، ( بسیج برو بیرون ) ، ( حراست ولش کن ) و ... شعارهای که در هیچ یک از گزارشها به آنها اشاره ای نشد . پلکاردهای که در دست برخی از دانشجویان بودند صدای اعتراضی دیگری به وضعیت حاکم بود ( کدام آزادی ؟ یاران دبستانی ما در بند هستند ) ( کدام عدالت ؟ با این همه ظلم آشکارا چرا سکوت ؟ )

حرف و شعار جدید از میر حسین موسوی شنیده نمی شد ! (کجاست آن نفتی که قرار بود سر سفرها بیاید ؟ ) ، ( رهایی از ترس از مهمترین مسائل کشور است ) ، ( من نامه ای برای آمریکا ننوشتم ) و ... شعارهای که از روی قصد ایراد می شد و شور و شوق جوانانی که کورکوانه طرفداری از اصلاحاتی که غیر قابل اجرا هست را دو چندان می کرد .

میر حسین موسوی از ماجرای مک فارلین سخن گفت و چنین ایراد کرد که در زمان نخست وزیری ایشان هر کسی بی قانونی می کرد شدیدا پیگیری و مجازات میشد همانطور که با عوامل حادثه مک فارلین برخورد شد ولی ایشان اعدام ها و کشتارهای دهه شصت و اعدام زنان و دختران محارب را بخاطر نداشتند ! در صورتی که وزیر اطلاعات دهه شصت توسط وی انتخاب شده بود ایشان همچنان از این جنایات بی اطلاعی می کنند !

سوالاتی که من از میر حسین موسوی می خواستم بپرسم ولی نه فرصتش را دادند و نه خودشان پرسیدند به ترتیب زیر بود :

1- آقای موسوی یاران دبستانی و دانشجویان ما سالیان سال هست در زندان ها زیر شدیدترین فشارها به سر می برند ، شما بعنوان یک انسان نه یکی از مسئولان جمهوری اسلامی چرا در مقابل چنین ظلم های آشکاری سکوت کرده بودید ؟ و اکنون به یاد یار دبستانی افتاده اید ؟

2- آقای موسوی چه تضمینی وجود دارد که حوادثی همچون قتل های دهه شصت که در دوران نخست وزیری شما رخ داد و قتل های زنجیره ای و حادثه کوی دانشگاه که در دوران اصلاحات اتفاق افتاد ! تکرار نشود ؟

3- آیا شما تعلیق فعالیت های هسته ای و غنی سازی اورانیم را خواهید پذیرفت ؟ و اگر نمی پذیرید چه راهکاری برای حل مذاکرات مشروط دارید ؟

ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]
ضمناً سادگی مصلی بايد يادآور سادگی محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شديداً از زرق و برق ساختمان‌های مساجد اسلام آمريكايی جلوگيری شود. ( روح الله الموسوی الخمينی24/8/67 )


کاخی که شاهان در گذشته برای خود نتوانسته اند با زور و زرشان بسازند ، ما با پول بیت المال و نفت توانسته ایم بسازیم ، کاخی که وسعت آن به اندازه یک شهر است و سرمایه ای که می تواند ملتی را از رنج و بدبختی و فلاکت نجات دهد در آن خرج شده است ، این کاخ را می گویند برای عبادت ساخته اند ولی آیا عبادت در چنین جایی واقعا مورد قبول است ؟

مجموعه اصلی کاخ مصلی امام خمینی از شمال به بزرگراه رسالت، از جنوب به خيابان شهيد مظلوم آيت‌الله دكتر بهشتی، از شرق به خيابان شهيد قنبرزاده و از غرب به بزرگراه شهيد مدرس محدود مي‌گردد. اين کاخ در حال حاضر 000,650 مترمربع وسعت دارد كه با احتساب فضای گسترش و توسعه آن محدوده‌ای معادل 1.200.000 مترمربع را در برخواهد‌گرفت.

براستی چرا باید اینگونه بین المال این سرزمین از بین برود ؟ مگر دغدغه انقلاب عدالت و برابری نبوده است ؟ پس کجاست آن عدالتی که با آن ملت را برای تائید نظام جمهوری اسلامی ایران به پای صندوق های رای آوردید ؟

این انصاف نیست که از مال این مردم بدبخت و فلک زده که یتیمانشان با گرسنگی شب ها چشم روی چشم می گذارند اینگونه استفاده شود ، نمی توانم خودفروشی مادری را ببینم که این کار را برای سیر کردن شکم فرزندان خود می کند و ما کاخ ها می سازیم ! حسرت چشم مردی که زن و بچه اش هر روز انتظار او را در خانه می کشند مرا خفه می کند !

نمی خواهم در جایی که 120 هکتار از اراضی را به آن اختصاص داده اید و با چنین هزینه های هنگفتی سعی بر ساخت یک کاخ در آن دارید عبادت کنم ! نمی خوام عبادت کنم من بی عبادتی را به حق کشی و بی عدالتی ترجیح می دهم !

امام جمعه محترم تهران (رئيس جمهور وقت تهران آقای خامنه ای ) به اتفاق رئيس مجلس وقت تهران و امام جمعه موقت تهران (آقای هاشمی رفسنجانی) ضمن تصويب گزارش کارشناسی گروه پيگيری طرح ، طی نامه‌ای به آقای خمينی پيشنهاد نمودند که اراضی عباس آباد برای احداث مصلای امام خمينی اختصاص يابد. متن نامه بشرح زير است.



وسعت کاخ مصلی امام خمینی :

قطعه شماره يك: از شمال محدود به بزرگراه رسالت، از شرق محدود به ‌خيابان شهيد قنبرزاده، از جنوب محدود به ‌خيابان شهيد مظلوم آيت‌الله دكتر بهشتی و از غرب محدود به خيابان‌ پاكستان و بزرگراه شهيد مدرس

قطعه شماره دو: ازشمال محدود به بزرگراه شهيد همت، از شرق محدود به بزرگراه شهيد حقانی، از جنوب محدود به بزرگراه رسالت و از غرب محدود به بزرگراه مدرس

قطعه شماره سه: محدوده جنوب‌ خيابان شهيد قنبرزاده و محل فعلی پادگان عباس‌آباد، محدود بين خيابان‌های شهيد مظلوم آيت‌الله دکتر بهشتی، شهيد مفتح، شهید مطهری و پارسا.

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

بسیاری بر این باورند از زمانی که سکان دولت به دست احمدی نژاد افتاده،کشور به قهقرا رفته است.این روزها که به زمان انتخابات دهم ریاست جمهوری نزدیک می شویم این سخنان بیشتر از پیش ،خصوصا از سمت و سوی اصلاح طلبان به گوش می رسد. گویا مام وطن پیش از احمدی نزاد در وفور نعمت و آزادی غنوده بود و امروز توسط احمدی نژاد این خواب شیرین بر آشفته شده است و اصلاح طلبان بزرگوار تمام قد در صحنه حاضر شده اند تا این گربه ی ملوس را از چنگال این موجود مخوف برهانند.این نوشته بر آن است تا عرض کند که اصلاح طلبان ِ عزیز آسوده بخوابید که شهر در امن و امان است و اگر هم نیست از دستان مبارک شما کاری بر نمی آید. مگر زمان جناب مستطاب خاتمی چه تفاوتی با الان داشت. در زمان آن بزرگوار قتل های زنجیره ای به وقوع پیوست. مطبوعات ِ پایگاه دشمن به صورت فله ای توقیف شد.واقعه ی کوی دانشگاه و سرکوب، ببخشید هدایت ِ دانشجویان معترض انجام گرفت. تیر به مغز متفکر اصلاحات سعید حجاریان بر خورد کرد و بازداشت ها هم که الی ما شاء الله وجود داشت. به قول تدارکاتچی محترم و خوش قبای اصلاحات، هر 9 روز یک بار دولت با یک بحران مواجه بود. با این توصیفات اصلاح طلبان عزیز می خواهند تشریف بیاورند که کدام گره ی فرو بسته را از کار خلایق بگشایند؟ ان زمان که دولت کریمه و مجلس شریفه در دستان مبارک ایشان بود چه کاری از پیش بردند؟آقای کروبی،شیخ الشیوخ اصلاحات مگر در همان مجلس اصلاحات مرحمت نفرمودند و حکم حکومتی را پذیرفتند در مورد قانون مطبوعات؟آقای موسوی می فرمایند تعلیق را نخواهند پذیرفت. پس تحریم ها هم همچنان ادامه دارد و این سوسیالیست مسلمان هم نخواهد توانست بیش از ورژن دیگرش آقای دکتر احمدی نژاد نان بر سر سفره ی مردم بیاورد.

به باور این قلم به دست مزدور دیروز و تواب امروزبهتر است اصلاح طلبان عزیز کرکره های خود را پایین بکشند و دست در دستان رئیس جمهور محترم،دکتر احمدی نژاد به مرِ قانون اساسی عمل نمایند همانگونه که تا کنون دکتر این کار را کرده است. ایشان اگر نماینده ی همه ی مردم نیستند نماینده ی قانون اساسی هستند. ایشان چهره ی تابناک ِ جمهوری اسلامی هستند و مثل اصلاح طلبان اهل بزک کردن و روتوش نمودن و ماله کشی نیستند.

در عرصه ی فرهنگ و اقتصاد هم آقای احمدی نژاد ضربه ای به جامعه نزده است. وضعیت اقتصادی جهان نا مناسب است و از طرفی این تحریم های استکبار جهانی و متحدانش است که به مردم ایران ضربه زده است و معیشت آنان را با مشقت مواجه ساخته است. از منظر عزت اسلام و میهن اصلاح طلبان بزرگ ایران نیز تعلیق را نخواهند پذیرفت همانطور که اصلاح طلب گرانمایه آقای میر حسین موسوی نیز فرمودند. پس تحریم ها ادامه دارد.

از لحاظ فرهنگی هم بحمد الله وضعیت خوب است. بهرام بیضایی که فیلم ساخت.بنیامین هم آخرین کاست خود را به بازار عرضه کرد.حال ِ ساسی مانکن هم که خوب است.دیروز رفته بودم میدان انقلاب دیدم کتاب هم منتشر می شود.تازه منتشر هم نشود مگر چه می شود. دو هزار تیراژ کتاب که اینهمه همهمه ندارد. گور بابای آن دو هزار نفر که کتاب می خوانند.این دو هزار نفر که اکثرا هم قلم به دست مزدور هستند و خودشان کتاب های خودشان و دوستانشان را می خوانند که بود و نبودشان نفعی برای جامعه ندارد.

* بابا مردیم از بس همش انتقاد کردیم از جمهوری اسلامی. خیلی هم خوب و مامانیه این جمهوری اسلامی.هر کس ناراضی بره پاسپورتش رو بگیره و از این مملکت بره.

* نتیجه اخلاقی،عبادی ،سیاسی،ملی،مدنی و ...زنده باد دکتر محمود احمدی نژاد

http://www.behzadmehrani.net/post-269.aspx

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
با مشت و لگد معنی امنیت چیست ؟
با نفی بلد ناجی امنیت کیست ؟
با زور مگو که امنیت هست !
با ناله ز من شنو که امنیت نیست !
فرخی یزدی

دیر زمانیست که مسئولان حکومتی از امنیت و آرامش یگانه ای در ایران اسلامی سخن می گویند که ما در واقعیت هیچ ندیده و احساس نکرده ایم ! چرا باید اینگونه ظاهر سازی شود ؟ ، ولی در واقعیت فضای رعب و وحشت که آرامش و امنیت را از زندگی ما سلب کرده وجود داشته باشد .

تهدید و بازداشت از طرف نیروها و نهاد های امنیتی جمهوری اسلامی ایران امر تازه ای نیست چرا که این امر برای سرپوش گذاشتن به ناعدالتی ها و بی قانونی هاست . به جرات می توانم بگویم حامیان امنیت در این کشور یکی از اساسی ترین دغدغه های ما شده اند که امنیت و آرامش را از ما سلب کرده اند .

تماس های که با خانواده ام در این چند وقت اخیر صورت گرفته و تهدیداتی که باعث از بین رفتن آرامش و آسایش آنها شده است به چه دلیل صورت می گیرد ؟ آیا مگر مجرمی در این میان هست که شما اینگونه برخورد می کنید ؟

زبان تهدید همیشه بار منفی دارد و برای سرکوب ، بازنگه داشتن و ترساندن به کار می رود و می توان نتیجه گرفت که نهاد های امنیتی جمهوری اسلامی ایران سعی بر این دارند تا اشخاص را به هر طریق ممکن با ترساندن و ... ساکت نگه دارند .

من بعنوان یک جوان ایرانی که متعهد به اصول انسانی هستم و به عدالت ، آزادی و حقیقت اعتقاد دارن چگونه می توانم در قبال قتل مظلومانه دل آرا دارابی ، معلمی که زیر تیغ اعدام هست و هزاران بی عدالتی دیگر سکوت کنم ؟ در کدام نقطه این کره خاکی دفاع از انسانیت ، عدالت و حقیقت جرم حساب می شود که شما ما را مجرم می شناسید ؟

گویی اتهامات واهی که به واسطه آنها بنده را تهدید می کنند جرم است ! ولی من نه جاسوس هستم ! و نه از حاکمان آمریکایی و اسرائیلی تبعیت می کنم ، دغدغه من برای عدالت و آزادیست ، من یک میهن پرستم که دیدن نا عدالتی و بی قانونی مرا می رنجاند و نمی خواهم به هیچ عنوان شاهد ویرانی میهنم باشم .

با استناد به کدام قانون مرا مجرم خطاب کرده و تهدید به بازداشت می کنید ؟ مهیمن من ایران است و برای آبادی و آزادی آن هر کاری که در توانم باشد انجام خواهم داد . چرا زمانی که کسی از بی عدالتی و بی قانونی حرف می زند او را متهم به اقدام علیه امنیت ملی می کنید ؟ امنیت ملی چیست که ما از آن بی خبریم و ما را متهم به اقدام علیه آن می کنید ؟

ما به کدام یک از مخالفان یا دوستان خود توهین کرده ایم که بخواهیم به رهبر جمهوری اسلامی ایران توهین کنیم ؟ چرا اینگونه سخنان واهی را که هیچ پایه و اساسی ندارد بعنوان اتهام به ما می چسبانید ؟ دوستان زیر فشار اعترافاتی کرده اند ! که خودتان می دانید هیچ کدام از نظر قانونی اعتباری ندارد . چرا سخن گفتن از عدالت و آزادی را بعنوان فعالیت ضد انقلابی بر می شمرید و از آن بعنوان بر اندازی نرم یاد می کنید ؟

من از تمام حقوق خودم دفاع خواهم کرد و به هیچ عنوان از طرف هیچ شخصی تهدیدات و اتهامات را نخواهم پذیرفت چرا که برای برپایی عدالت و آزادی باید ایستاد .
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]

فرزاد اینجا سخن از انسانیت گفتن گناه است !
خیلی ها معلمی را زیر سوال برده اند !
من معلم آزادگی می خواهم .
معلم ایستادگی می خواهم .
معلمی می خواهم که مبارزه را یادم دهد .
معلمی را می خواهم که عدالت برایم سخن بگوید .
معلمی را می خواهم که مرا به حق کشان آشنا کند .

توهستی .
تو همان معلم من هستی که بسیار درسها از تو آموختم !
تو زندگی را به ما آموختی !
ولی در کنارم نبودی فرزاد .

فرزاد اینجا انسانیت را به سادگی می کشند .
اینجا بی گناه پای چوبه دار می رود .
اینجا سر بی گناه بالای دار می رود .
اینجا عاشقان را مرگ سزاوار است .
اینجا اصلا جایی نیست !

ولی تو هستی فرزاد !
تو همان معلم هستی که آزادگی آموختی
تو همان معلم هستی که انسانیت را آموخت
تو همان هستی که برای عدالت ایستاد
تو همیشه هستی .

ما هم هستیم ولی در کنارت نیستیم .
با تو هستیم ولی در کنارت نیستیم .
با تو سخن از آزادگی می زنیم ولی در کنارت نیستم .
با تو عدالت ، انسانیت و حقیقت را زنده نگه خواهیم داشت ولی درکنارت نیستم .
می خواهیم با ما باشی به هر قیمتی هم شده تو را در کنار خود خواهیم یافت .
به سادگی باید بگویم تو را دوست دارم معلم آزاده .

1- نسل سوخته، نامه ای از فرزاد کمانگر

طوفان تبر زنگار بسته‌اش را زمین بگذارد

نرگه ای میخواهد بروید

تفنگ ها لال شوند

کودکی می خواهد بخوابد


خانم ... عزیز

سلام

گفتی که نامه بابا آب داد را دوست داری و با روحیات تو نزدیکی بسیاری دارد، راست‌اش را بخواهید آن نامه را با تمام وجود برای دانش آموزان‌ام و برای کودکی‌های خودم نوشتم و در آن آرزوها و رویاهای‌ام را بر روی کاغذ آوردم.

کودکی من (و نسل ما) به گونه‌یی بوده تاثیرات عمیقی بر همه‌ی وجوه زندگی‌مان گذاشته است. من شعری از کودکی ام به یاد ندارم. اصلا شعری به ما یاد ندادند. تازه در دهه‌ی سوم زندگی‌ام فهمیدم که توپ قلقلی را باید از بابا جایزه می‌گرفتم و پاهای‌ام را باید دراز می‌کردم تا مادر برای‌ام اتل متل می‌گفت. باید معلمان به ما یاد می‌دادند تا برای خورشید و آسمان شعر بسراییم، باید همراه درخت‌ها قد می‌کشیدیم، باید با رودخانه جاری می‌شدیم، باید با پروانه‌ها آسمان را در می‌نوردیدیم و باید و باید و باید و...


2- آقا معلم زندانی است ( بهزاد مهرانی )

روز معلم،روز کارگر،روز دانشجو، روز... روز... روز...

از روز خبری نیست. شام دیجور است. زمهریر استبداد بیداد می کند.

چه قول و قرار هایی که همه بر باد رفت. می گفتند اتوبوس واحد را مجانی می کنند اما به جایش رئیس سندیکای اتوبوس رانی را در بند کردند. می گفتند پیامبر اسلام بر دستان کارگر بوسه زده است اما باتوم را جایگزین بوسه کردند. می گفتند معلمی شغل انبیاست،اما فرزاد کمانگر را به حبس کشیدند و معلم را ضرب و شتم کردند. می گفتند مارکسیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند اما اندیشه را با تیشه پاسخ دادند و مومنین نیز در امان نماندند. گفتند دانشجو باید سیاسی باشد اما دانشجو را به خاطر اعتراضات صنفی نیز به سلول های انفرادی روانه کردند. هر چه گفتند نه آن کردند و هر چه می گویند نه آن می کنند ...

3- روزت مبارک معلم زندانی‌ی محکوم به اعدام ( مجتبی سمیع نژاد )

آقا معلم تو را بیش‌تر از تمام معلمانی که تا به امروز داشته‌ام دوست دارم؛ بیش‌تر از معلم کلاس اول‌ام که به من "صفر" می داد، بیش‌ از معلم کلاس دوم‌ام که پای‌ام را با طناب بست تا فلک‌ام کند، بیش‌تراز معلم کلاس سوم‌ام که به خاطر مشق ننوشتن از کلاس بیرون‌ام می‌کرد، بیش‌تر از معلم کلاس چهارم‌ام که چه‌‌قدر دوستش داشتم، اما رفت و دیگر نیامد، بیش‌تر‌ از معلم کلاس پنجم‌ام که بچه‌ها را از زمین بلند می‌کرد و به تخته می‌چسباند و کتک می‌زد، بیش‌تر از همه‌‌ی معلم‌های دوره‌ی راه‌نمایی و دبیرستان‌ام که همیشه همه‌ی کلاس‌های‌شان را به خاطر فوتبال بازی کردن "دودره" می‌کردم، بیش‌تر از همه‌ی استادهای دوره‌ی دانش‌گاه‌ام که ترسوها همیشه به من فقط و فقط "ده" می‌دادند و من رکوردار "ده" گرفتن در دانش گاه شده بودم. تو را بیش‌تر از همه‌ی آنان دوست دارم،‌ چرا که مفهوم درسی را به من آموختی که پیش از تو آن را تنها خوانده بودم، درس عشق و محبت و دوست داشتن...

4- رنگ آبی روز معلم، تقدیم به فرزاد کمانگر ( شیدا جهان بین )
5- کمپین نجات فرزاد کمانگر
6- کمپین همبستگی با فرزاد کمانگر
ادامه نوشته ... »
| 2 نظر ]
سبا سلام

آقای شاهرودی ، دل آرا دارابی نقاش متهم به قتل ساعت شش صبح روز جمعه 11 اردیبهشت ماه بدون اطلاع وکیل مدافع و خانواده اش در زندان رشت اعدام شد .

آقای شاهرودی ، این حکم در حالی اجرا شد که 10 روز پیش به خانواده وی اطلاع داده بودند رئیس قوه قضائیه برای مدت دو ماه اجرای حکم وی را به تعویق انداخته است و از طرفی آقای علیرضا جمشیدی سخنگوی قوه قضائیه پیش از این اعلام کرده بود کلیه احکام قبل از اجرا باید به وکیل مدافع متهم ابلاغ شود و ابلاغ نکردن آن ، کاری غیر قانونی است .

علاوه بر اینها هفته گذشته در کمیسیون حقوق و قضایی مجلس مقرر ه یی از قانون مجازات اسلامی به تصویب رسید که مطابق آن اطفال زیر 18 سال به شرط اینکه بلوغ فکری نداشته باشند ، قصاص نمی شوند . با توجه به اینکه این مقرره از طرف خود دستگاه قضایی به مجلس ارائه شده بود ، نباید صبر می شد تا این قانون مراحل تصویب را پشت سر بگذارد و در واقع این لایحه نمی توانست بهانه ای برای جلوگیری از اجرای این حکم باشد ؟

آقای شاهرودی ، خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است : اگر فردی را به ناحق بکشند مانند این است که همه انسان ها را کشته اند و اگر کسی را از مرگ ناحق نجات دهند مثل این است که همه انسان ها را نجات داده اند . چگونه است در جامعه ما مسئولان با کارشکنی ها و کارهای غیرقانونی سعی بر این دارند ، تا یک شخص که اتهامش کاملا به اثبات نرسیده و از نظر دستور قضایی جنابعالی و ایرادات پرونده نباید اعدام می شد ، اعدام شود ؟

با توجه به ایراداتی که از طرف وکیل وی اعلام شده بود و با توجه به دلایلی که در بالا ذکر شدند چرا چنین حکمی اجرا شده است ؟ مگر قضات و مسئولان دستور جنابعالی را دریافت نکرده بودند ؟ مگر با قانون اجرای احکام آشنایی نداشته اند ؟

آقای شاهرودی ، بنده بعنوان یک ایرانی و یک انسان که پایبند به اصول انسانی و عدالت می باشم از شما می پرسم که چنین کار غیر قانونی نمی تواند جنایت باشد ؟ و از طرف خودم و تمامی کسانی که انسانیت و عدالت در وجودشان زنده است درخواست می کنم دستور فرمائید تا در مورد این پرونده تحقیق و با مصوبان چنین کارشکنی برخورد شود .

با سپاس
حسین رونقی ملکی
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]
دل آرا نگاهت تنم را به لرزه می اندازه
نگاهی از پشت عکسی بی روح و بی جان ،
نمی دانم اگر روزی با تو رودرو می شدم چه حسی به من دست می داد
ولی نه !
جراتش را ندارم ، شهامتش را ندارم
من انسانیت را کشتم نمی توانم از تو سخن بگویم
شرمم می شود به روی معصوم تو نگاه کنم
مرا ببخش
مرا ببخش
دل آرا مرا ببخش که نتوانستم طناب دار را از گردنت بردارم
دلم خون است
چشم پر از اشک است
احساسی غریب و بدون وصف دارم
مرا ببخش
نتوانستم از حقانیت و عدالت دفاع کنم
حقیقت دارد من تو را کشتم
من بودم
ولی تو مرا ببخش


خبر کوتاه بود :
- " اعدام شان کردند "
خروش ِ دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم ِ خسته اش از اشک پر شد
گریه را سر داد ...
و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم
- چرا اعدامشان کردند ؟
می پرسد ز من با چشم ِ اشک آلود
چرا اعدام شان کردند ؟
- عزیزم دخترم !
آنجا ، شگفت انگیز دنیای ست : دروغ و دشمتی فرمانروایی می کند آنجا
طلا ، این کیمیای خون ِ انسان ها
خدایی می کند آنجا
شگفت انگیز دناییی که همچون قرن های دور
هنوز از ننگ ِ آزار ِ سیاهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان حرف هایی پوچ و بیوده ست
در آنجا رهزنی ، آدمکشی ، خونریزی آزاد است
و دست و پای آزادی ست در زنجیر
عزیزم دخترم !
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود ِ زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق ِ زندگی آواز می خواندند
و تا پایان به راه ِ روشن ِ خود با وفا ماندند
عزیزم !
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز !
تو در من زنده ای ، من در تو ، ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران ِ دیگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ِ ماست پیروزی
از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم !
کار ِ دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون ِ شهدیان می دمد امروز
نوید ِ روز ِ آزادی ست

هوشنگ ابتهاج
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
چو غنچه ، لب فرو بستم ، زمان تزویر است
طلوع صبح سعادت ز بند شبگیر است
« سکوت مصلحتی « ؟! چارهء زمانه نبود
فغان که عدل و عدالت اسیر تکبیر است
شکایتی نکن ای دل در این خموشی جان
که روشنای حقیقی ز دست زنجیر است
چه ها که بر سر ما رفت و جای گفتن نیست
ز دست فتنه چه گویم نه جای تفسیر است
در این سکوت مروت ، در این بهار خزان
دگر رهایی انسان به تیغ شمشیر است
سرود هستی ما را خمار مستی برد !
نگو که این همه عصیان ز دست تقدیر است
ز بزم دل سیه هان جام روشنایی نیست
که آب روشن اینان عصارهء قیر است
نشاط نغمه نباشد ز قلب مهدی ما !
سکوت مبهم دریا هوای تکفیر است

در این سکوت دیدم که سیب زمینی ها مجری عدالت بوده اند !
در این سکوت دیدم که چه بر سر دختران و زنان ما امد !
در این سکوت دیدم که چه بی عدالتی های توسط حاکمان با نام عدالت صورت نگرفت !
در این سکوت دیدم که چه آزادی های را به بند نکشیدند !
در این سکوت ...
ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]
از حکومت شاکیم !
چرا که دروغین است .
چرا که امنیت ملی را بخطر می اندازد !
چرا که عدالت را پایمال کرد .
چرا که آزادی را از من گرفت .
چرا که زندگی کردن را از ما گرفت .
چرا که ...

از خانواده ام شاکیم !
چرا که فقط حرف خود را به کرسی می نشانند .
چرا که فقط خود را می بینند و مهر خود را .
چرا که پدرسالاری در خانواده ها زنده است .
چرا که آزادیم را فدای زندگیم می کنند .
چرا که ...

از رفیق ها شاکیم !
چرا که کسی رفیق نبود !
چرا که کسی مرا ندید و فقط خود را دیدند .
چرا که مهر رفاقت را از بین بردند .
چرا که ...

از عشق شاکیم !
چرا که همیشه عذابم می دهد.
چرا که مرا برای خودم عاشق نکرد !
چرا که باور کردن سخت شده است .
چرا که همه گفتند دوستت دارم ولی کسی دوست نداشت !
چرا که من عشقی ندیدم .
چرا که ...

زندانی
دل وحشت زده در سینه من می لرزید
دست من ضربه به دیوار زندان کوبید
ای همسایه زندانی من
ضربه دست مرا پاسخ گوی
صربه دست مرا پاسخ نیست
تا به کی باید تنها تنها
وندر این زندان زیست
ضربه هر چند به دیوار فرو کوبیدم
پاسخی نشنیدم
سال ها رفت که من
کرده ام با غم تنهایی خو
دیگر از پاسخ خود نومیدم
راستی هان
چه صدایی آمد ؟
ضربه ای کوفت به دیواره زندان دستی ؟
ضربه می کوبد همسایه زندانی من
پاسخی می جوید
دیده را می بندم
در دل از وحشت تنهایی او می خندم
حمید مصدق
ادامه نوشته ... »