[جمعه, خرداد ۱۳, ۱۴۰۱
|
5
نظر
]
«من دستم را میشکنم و اجازه نمیدهم مرا سانسورچی خودم کنید.» بهرام بیضایی
حکومتیها، ارزشیها و لابیهای حکومت در خارج از ایران، از فیلم عنکبوت مقدس و زر امیرابراهیمی خشمگین هستند چون روایت ایران واقعی را بازگو میکنند! روایت ایرانی را که زنان در آن سرکوب میشوند، روایت ایرانی که در آن حذف، سربریدن، خفه کردن زنان به صورت سیستماتیک و بهخاطر قوانین و سنتهای واپسگرایانه وجود دارد. ناراحتند چون دیگر سینمای ایران انحصارا در اختیار حکومت و پروپاگاندای آن نبوده و همه بازیگرانش سرسپرده و بنده حکومت نیستند و تبلیغات حکومت را پیش نمیبرند!
ناراحت هستند چون مرز میان سینمای ایران و سینمای حکومت واضح ترسیم شدهاست. سینمای حکومتیی که بهجای انعکاس واقعی تصویر ایران و مردمانش، خدمت به حکومت، پروپاگاندا، ریا، تملق و چاپلوسی اولویت آن بودهاست.
در حکومتهای تمامیتخواه سینما بخش مهمی از دستگاه پروپاگانداست، چرا که حاکمان تمامیتخواه با این صنعت و با تبلیغات سیاسی و جوسازی، پروژه ذهنشویی و سفیدشویی در یک جامعه را پیش میبرند. سینمایی که در خدمت حکومتها و پروپاگاندای آنهاست سعی میکند با اطلاعات هماهنگ و جهتدار جامعه را بهشکلی از واقعیتها دور و همراه با حکومت کند، یا بهشکلی سعی میکند وضعیت اسفناک موجود را که حاصل عملکرد حکومت است عادی نشان داده و مردم را با نکوهش مقصر جلوه دهد.
اگر هنر سینمای ایران هنوز نیمهجانی دارد، اگر هنوز از زیر چکمههایِ حکومت که برروی گلویش گذاشته شده نیمنفسی میکشد، نهبخاطر انقلاب اسلامی که رضا کیانیان گفته بود و بازیگران فرومایهای چون کیانیان و پرستویی نیست، بلکه بهخاطر مقاومت و حضور هنرمندانی چون بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، محمدعلی فردین، جعفر پناهی، محمد رسول اف، امیر نادری، سوسن تسلیمی، بهروز وثوقی، مهناز محمدی، زر امیرابراهیمی، نازنین بنیادی، پرویز صیاد، گلشیفته فراهانی، مانیا اکبری، عبدالرضا کاهانی و مجتبی میرطهماسب و... است که سعی کردهاند بههر شکلی تن به خواستههای حکومت ندهند و در مقابل سانسور و سرکوب بایستند و نگذارند سینمای مستقل و اندیشه، قربانی سیاستمداران و رجالههای کوتهاندیش و متحجر شود.
سینمایِ ایران، اگر سینمای مردمی باشد میتواند سینمایِ راوی حقایق، دردها، رنجها و زخمهای ایران و مردمانش بهدور از سانسور باشد و تلخیها و سیاهیهای این سالها را تصویر بکشد و با همه اینها باید گفت «آری به سینمایِ ایران، نه بهسینمایِ حکومت».
[سهشنبه, خرداد ۱۰, ۱۴۰۱
|
0
نظر
]
حفظ امنیت هر معترض اولویت همه ماست. موضوع محو کردن چهره و صدای معترضانِ در خطر برای حفظ امنیتشان (که باید انجام شود) نیست، مسأله از بین بردن و مخدوش کردن کامل چهره و تصویر تظاهرات و اعتراضات جمعی است، امر نادرستی که پیامدهای منفی در پی خواهد داشت، از سویی محو کردن چهره معترضان باید بر اساس اصول درست و حرفهای باشد
مخدوش کردن کامل چهره اعتراضات جمعی (بهجز موارد استثنا) در حالیکه خیابان و تظاهرات حق مردم است پیامد ناخواستهای ایجاد میکند، ایجاد امنیت کاذب، هراسافکنی، کمک به جرمانگاری تظاهرات در آینده و به رسمیت نشناختن مخالفان حکومت از آن جمله است! شهروندان با تظاهرات و اعتراض جمعی، هیچ عمل مجرمانهای انجام نمیدهند.
اطلاعرسانی در مورد نحوه پوشاندن موثر چهره برای عدم شناسایی معترضان، معرفی ابزارهای شناسایی استفادهشده توسط حکومت و کاربرد آنها چون سیستم "تطبیق چهره" که توسط دوربینهای شهری و دوربینهای مدار بسته کنترل ترافیک و دیگر دوربینها بانکها یا ادارت و... پشتیبانی میشود، میتواند امنیت معترضان را افزایش دهد.
ضمن دفاع شفاف از حضور مردم در خیابان، اگر شخص یا اشخاصی بهخاطر خرابکاری شرافتمندانه یا تقابل با نیروهای حکومتی، درخطر امنیتی قرار میگیرند حتما باید چهرهشان محو گردد. از سویی باید دانست حذف یا محو اعتراضات جمعی با دغدغه امنیت، صرفا به خاطر حضور در تظاهرات که حق مردم است؛ مخفی کردنِ «نه» آگاهانه مردم به حکومت است.
الگوهای رفتاری نشان میدهد پوشاندن چهره توسط خود معترضان باعث ریزش ترسشان میشود، باید بدانیم استفاده از یک دستمال گردن و سرانداز یا ماسک یا نقاب با گسترهیِ پوشش کامل صورت و عینک تاثیر مهمی در حفظ امنیت معترضان دارند. رعایت اصول امنیتی، شناسایی و بازداشت معترضان را بهحداقل میرساند و این امر منتهی به تداوم اعتراضات میگردد.
ضرورت محو کردن برای بازیابی نشدن نسخه اصلی توسط حکومت ایجاب میکند، محو کردن(چهره و صدای معترضانی که انتشار صدا یا تصویر، آنها را در خطر امنیتی قرار میدهد) باید با ابزار و تکنیکهایِ حرفهای باشد که تصویر و صدا قابل بازگردانی نباشند! در غیر اینصورت امنیت کاذبی (وقتیکه معترضان امنیت را رعایت نکنند) ایجاد میکند که با ابزار پیشرفتهتر تصاویر قابل بازیابی است.
مردم مقاومت و مبارزه میکنند، برای تسخیر خیابان، برای رسمیت یافتن مخالفتشان با حکومت، برای اینکه سالهاست تحقیر و نادیده گرفته شدهاند، امروز حکومت و مردم ایران به یک نقطه بیبازگشت رسیدهاند، با صدای بلند به حکومت نه میگویند و رو در روی حکومت میایستند. باید شفاف و بدون لکنت از این خواستهها و مردم حمایت کرد.
[پنجشنبه, فروردین ۱۸, ۱۴۰۱
|
1 نظر
]
نرگس محمدی با جیسون رضاییان از خبرنگاران نزدیک به نایاک مصاحبهای در واشنگتنپست منتشر کرده و موضوعاتی را طرح کردهاست که طی سالهای اخیر از زبان اصلاحطلبان، نایاکیها و حتی خود جواد ظریف بارها شنیدهایم. استفاده از چنین گفتمانی در خصوص تحریمها، طبقه متوسط، جامعه مدنی و حتی ایرانیان ساکن آمریکا، که برای تداوم شرایط موجود است جای نقد جدی دارد.
خانم نرگس محمدی برای آن که بتوانید مردم و درد آنها را بفهمید و از نگاه آنها مسئله ایران را ببینید از فائزه هاشمی، اصلاحطلبان و نایاکیها فاصله بگیرید (مثل خیلیهای دیگر که در این سالها چهرهی فریبکار اینها را شناختند). مشروعیت دادن به کسانی که نتیجه اعمال و گفتار آنها، سرکوب بیشتر حقخواهان است، مصداق مشارکت در نقض حقوق بشر است!
خانم محمدی، طی سالهای اخیر که جلوی دوربین در کنار خانوادههای کشتهشدگان آبان (و غیره) حاضر و ظاهر شدید، ای کاش کمی بیشتر از مادران داغدار، مادر ابراهیم، پویا، پژمان، بهنام و... میشنیدید و میآموختید! شاید آن موقع مصاحبهی شما رنگ و بوی لابیهای حکومت و نایاکیها را نمیداد!
اینکه مدعی شدهاید تحریمها علیه جمهوری اسلامی باعث قویتر شدن جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران شده اساسا اشتباه است؛ تحریمها بیش از هر دورهای قدرت سرکوب و آتش حکومت تمامیتخواه را کاستهاند. اما از شما میخواهم برای این ادعای خود دلیل مستند بیاورید!
( البته که بر کسی پوشیده نیست انواع و اقسام پروژههای ظاهرا تجاری و حتی حقوق بشری ناگفته مجاز یا مجوزدار این سالها که دست نزدیکان اصلاحطلبان بوده است و یا مبلغ آن بودهاند، نه تنها برای آنها درآمد کلان داشته، بلکه در خدمت دور زدن تحریم با پوششهای مدنی و مدرن بوده است.)
گویا شعارهای مردم کف خیابان («اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» «دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست» و...) در دیماه ۹۶ و مطالبههای مردم محرومترین نقاط کشور در آبان ۹۸ را نشنیدهاید. دورهی دوگانهسازیهای کاذب تندروها و کندروها مدتهاست تمام شده! چرا اظهاراتتان اینقدر دور از واقعیتاند؟ از کدام طبقه متوسط صحبت میکنید؟ طبقهای که همیشه سکوت اختیار کرده یا تا جایی که منافعش از طبقات بالای اقتصادی که انگل وار به آن متصل است همچنان تامین شود، معترض است؟
طبقه متوسطیهایی که شما با عنوان جامعه مدنی نام میبرید، بخشی از مشکل کنونی مردم فقرزدهی ایران هستند! قشری که اغلب ولع تمول و ثروت دارند و اعتراضات شیک و بدون هزینه و عکسدار برای نمایش! اغلب تحصیلکردههایی که امکاناتی داشتند و با کف جامعه که اولیههای زندگی را ندارد بیگانه هستند. این گروه که عمدتا «مخالف» حکومت هستند، ظاهرا شعار میدهند و اعتراض میکنند، ولی بهخاطر ترس از تغییر بنیادین و از دست دادن موقعیتی که با وصل شدن به صاحبان ثروت و نفوذ، مستقیم و غیرمستقیم، دست و پا کردهاند، در نقاط حساس و در شرایط جدی و خاص (مثل آبان ۹۸)، مخالفتی با ستمهای حاکم ندارند، بلکه از عوامل تداوم آن هستند و خواهند بود. کوچکشدن طبقهی متوسط مدنظر به نفع اکثریت مردم (یعنی طبقات پایین اقتصادی که امروز به سختی روزگار خود را میگذرانند) و دموکراسیخواهی در ایران است.
از آنجا که موافق مذاکرهی غرب با طالبان بودید طبیعی است با مذاکرهی غرب و ج.ا. هم موافق باشید!
نادیده گرفتن وقایعی که از دی ۹۶ تا آبان ۹۸ و در اعتراضات خوزستان و اصفهان، و...رخ دادند و صحبت از انتخابات ناعادلانه، نشان میدهد که برای امثال شما در روی همان پاشنه میچرخد. تا کی قرار است نقش حد وسط (میان حکومت و مردم) را بازی کنید؟ توصیهی من این است اطرافیانتان را تغییر دهید و از اصلاحطلبان و وابستگان حکومت فاصله بگیرید، بلکه کمی با بیشمار مردمان طبقات پایین جامعه، نه فقط متوسط مدنظر، همدردی کنید. شاید اینگونه آنچه در جامعه رخ میدهد را ببینید و حرفهای مردم در مورد تحریم، حکومت و مبارزه را بشنوید و رنجهایشان را لمس کنید! شاید اینگونه دیگر زبان شما، زبان نایاکیها و جواد ظریف نباشد!
[چهارشنبه, فروردین ۱۰, ۱۴۰۱
|
1 نظر
]
ورزش ایران بهخاطر حکومت حاکم بهشدت سیاسی و ایدئولوژیک است. سیاست و ایدئولوژی که مبنای آن نادیده گرفتن حقوق اساسی زنان و در نهایت حذف زنان از عرصه ورزش و اجتماع است.
وقتی مسئولان حکومت جمهوری اسلامی معتقدند «بعضی ورزشها برای زنان بهداشتی نیستند» یا «در خانههایی که زن در آن خانه کدبانو و خانهدار است به طور طبیعی دائم در حال ورزش است» چگونه میتوان انتظار داشت این افراد به حقوق نیمی از جامعهی ایران احترام بگذارند و آنها را از حقوق بدیهی و اساسی خود محروم نکنند؟
حذف و نادیده گرفتن زنان در عرصه ورزش صرفا به عدم اجازه حضور زنان در استادیومها و ورزشگاهها بهعنوان تماشاگر ختم نمیشود، تبعیضها و ستمهای بزرگتری هم در سکوت رخ میدهند؛ ورزشهایی چون بوکس و بدنسازی برای زنان ایران ممنوع است؛ ورزش زنان و ورزشکاران زن عمدتا از هیچ حمایت دولتی یا خصوصیای برخوردار نیستند و این موضوع بهشکلی بهواسطه سیاستمدران، فعالان سیاسی و اجتماعی مداراگر و محافظهکار که سعی کردهاند همیشه با ریشسفیدی سمت حکومت بایستند و بحرانها را به حاشیه برانند، عادیسازی شدهاست. خط قرمزهای حکومت جمهوری اسلامی در مورد شکل پوشش زنان ورزشکار، ممنوعیت پخش تلویزیونی، تهیه عکس و گزارش از مسابقات زنان در کنار دیگر ستمها بحران ورزش زنان در ایران را عمیقتر کردهاست. حتی نادعالانه بودن دسترسی به امکانات و اماکن ورزشی برای زنان یکی از بزرگترین مشکلات زنان برای حضور در عرصه ورزش است.
اجبار در حجاب و پوشش زنان ورزشکار و اجبار به تن دادن به قوانین محدودکننده در حوزهی ورزش زنان منجر به این شدهاست که استعدادهای فراوانی در میان زنان ورزشکار در عرصههای مختلف ورزشی از شنا، کشتی، فوتبال، والیبال و... کنارهگیری کنند و در نهایت، حذف اجباری بهخاطر سیاستهای و نگرشهای متحجرانه را بپذیرند و حتی نتوانند در مقابل مخالفت والدین یا همسر که به پشتوانهی حکومت و قوانین تبعیضآمیز شکل گرفته مقاومت کنند.
با همهی این اوصاف آیا ورزشی که بهخاطر سیاست و ایدئولوژی، نیمی از یک جامعه را حذف کرده نباید تعلیق، محروم و تحریم بشود؟ آیا زنان برای گرفتن حق ابتدایی خود راهی جز مقاومت و استفاده از ابزارهای مدنی دارند؟ آیا سکوت عمده ورزشکاران مرد در همراهی با حذف زنان از عرصه ورزش را میتوان نادیده گرفت و صرفا به شادی مردم با موفقیت تیمهای مردان بسنده کرد؟ سرنوشت کودکان دختر علاقمند به ورزش در آینده چه خواهد شد؟ ورزش و آزادی حق زنان است و باید برای بهدست آوردن این حق کنار زنان ایران که نیمی از جمعیت ایران هستند ایستاد.
[پنجشنبه, اسفند ۲۶, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
وسیع باش و تنها
و سر به زیر و سخت.
سهراب سپهری
مجید برای من مصداق یاور همیشه مومن است، مومن به باوری که در راه آزادی و مقابل تمامیتخواهی ایستاده است، مومنی که دغدغهاش ارزشهای انسانی است و یاوری که راز سنگر و ستاره را میداند.
او همسنگر روزهای سخت و امید روزهای روشن پیشرو است.
واژهها گاهی عاجز از بیان احساس آدمی هستند، بخواهم ساده بگویم، مجید آرمان و آرزویش ایرانی آزاد و آباد است که زیر سلطه تمامیتخواهی و جهل نباشد. آرزویی که نورش در دل تکتک ایرانیان وجود دارد.
زبانش صریح و درست، خودش شریف و ساده است، همانگونه که تا امروز بوده و ایستاده. او جهان عاری از جنایتکارها، تمامیتخواهها و دیکتاتورها را برای همه میخواهد، جهانی که مردمانش در سایه آزادی، آرامش و عدالت، زیست و زندگی عادی داشته باشند.
مجید از آن دسته آدمهایی است که میتوان کنارش تمام قد ایستاد و برای انسان، زندگی و ایران جنگید و حتی کنارش دست از جان شست. کسی که سکوت و سازش را به زندگی خود راه نداده و نمیدهد. توصیف احوال و افکار مجید در متنی مختصر امکانپذیر نیست، ظلمستیزی، مقاومت، آزادگی و نگاهش به وضعیت کنونی جامعه ایران و رویکردها و راهکارها برای آیندهایِ پیشرو الهامبخش است. باش و بمان، تو نوید روزهای آزاد و روشن پیشرو و امید خیلی از ایرانیان و ماها هستی.
#مجید_توکلی
[پنجشنبه, بهمن ۲۸, ۱۴۰۰
|
4
نظر
]
مامور لباس شخصی که بهزور ۲۵ سالش میشد، داد میزد «گه میخوره هر کی اینجا شعار بده»، جولان میداد و جولان میدادند و هل من مبارز میطلبیدند، حرف بزنید، شعار بدید، اعتراض کنید، میگیریم و میبریم.
بکتاش مراسم چهلم تو بود، بیش از تعداد عزاداران و دوستانت، ماموران لباس شخصی، یگان و پلیس بود، داشتند فیلم و عکس شرکتکنندگان در مراسم را میگرفتند؛ آقای رسولاف مامور لباس شخصی را حین عکاسی دید و اعتراض کرد و میگفت: «بیا خوب عکس بگیر، بیا خوب فیلم بگیر، میخوای بگم من کیم؟ و...»، مامور ترسید و عقب نشست!
اولین شعار که سرداده شد «مرگبر ظالمین، درود بر آبتین»، حمله کردند، چند نفر را گرفتند میخواستند ببرند، مردم نگذاشتند، آقای محمد رسولاف کنار تعدادی دیگر دوید و یقه ماموران را گرفت، گفت «ول کنید کجا میبرید»، بازداشتیهای اول را همانجا آزاد کردند، اما به اینجا ختم نشد، کمی که گذشت، حمله کردند، گرفتند و بردند! تعدادی را بازداشت کردند و گوشی تعدادی دیگری را گرفتند!
به پشتوانه تفنگ و باتون، به پشتوانه قدرت حاکم، سانسور میکنند، بازداشت و زندانی میکنند، میتازند، قلدری میکنند.
صریح و بیشرمانه میگویند: حرف بزنید، شعار بدهید، اعتراض کنید خفه میکنیم.
به مزار بکتاش بیحرمتی کردند، مریم همسر بکتاش اشک میریخت و فریاد میزد:«شما نباید به بکتاش بیاحترامی کنید» تعدادی را بازداشت کرده بودند میگفتند مراسم را تمام کنید تا آنها را آزاد کنیم، برای ختم مراسم گروگان گرفته بودند، مامور دیگری به آن مامور که داد میزد «گه میخوره هر کی اینجا شعار بده» میگفت :«حاجی حواست باشه داریم فیلم میگیریم».
بکتاش، تو را در زندان بهقتل رساندند و کشتند، سرخاکت حمله کردند، دوستان و عزادارانت را گرفتند و بردند و خفه کردند! کاری که تمام این ۴۳ سال کردهاند! اما آیا سیاست «النصر بالرعب» همیشه میتواند صدای حذفشدگان و ستمدیدگان را خفه کند؟ آیا با وحشت و ترساندن، با سرکوب، کشتن و زندان همیشه میتوان پیروز و فاتح ماند؟
بکتاش جان؛ و هنوز مردهی تو بسیاری را میترساند...
[یکشنبه, بهمن ۱۷, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
مردی که فیلمبردار صحنه گرداندن سر بریده دختر نوجوان اهوازی (مونا حیدری) است، خطاب به قاتل (سجاد) میگوید: «سجاد کجایی؟ کجایی؟ بیا جلوی دوربین، زنده باد، یهدونهایی (ستارهای)!». قاتل با لبخند خود، رضایتش را نشان میدهد، گویی پیروز یک میدان است.
دستم بهنوشتن نمیرفت، اما وقتی دوستی ترجمه حرفهای ویدیو را گفت، غمگین شدم، عصبانی شدم، بغض کردم و عصبانیتر مینویسم. زندهباد؟ برای چه زندهباد؟ برای قتل ناموسی؟ برای کودکهمسری؟ یا برای همه ظلمهای که دوشبهدوش ساختار و قانون مردسالار و ضدانسانی به دخترک بیجان، مونا روا داشتهاست؟ دو برادر، کودکدختری را که در ابتدا قربانی کودکهمسری بوده، به وحشیانهترین شکل به قتل رساندهاند! در جامعهای که به واسطه حکومت تمام ضدارزشهای انسان ارزش هستند باید زندهباد بشنوند!
کم ظلم و ستم سیستماتیک نسبت به زنان وجود دارد، در این دوره زنان و دختران برای بدیهیترین حقوق خود (انسان شناختهشدن) باید نگران حق حیات خود باشند، باید نگران خود باشند که برادری رگغیرتش برای آنچه بیعفتی و بیحیایی خواهرش میداند باد نکند، باید نگران خود باشند که پدری، مالکیتش، عاملیتش و حوزه قدرتش زیر سوال نرود، که همسری (شوهر) شک نکند یا دلش سیاه باشد! باید نگران داسها، تبرها، چاقوها و قمهها باشند.
زندهباد به تو، به تویی که آنقدر احمق و جاهلی که از پی جهل تو، با واژه ناموس، با غیرت، با هر واژهایی که مردانگیت را تحریک کند، اختیارت را در دست گرفتهاند، بیآنکه حتی فکر و عقل و منطق داشتهباشی! میگویند زن ضعیفه است، میپذیری، میگویند زن را برای تمکین کتک بزن، میپذیری، میگویند اگر دختر یا زن یا مادرت، بیناموسی کند خونش حلال است، میپذیری! تفاوت تو با یک موجود بیاختیار (حیوان) در چیست؟ مگر نه تمام فخرت به عقل و انتخابت است؟ زندهباد به تو که آنچه با یک انسان میکنی، حیوان با حیوان نمیکند! زندهباد به تو که سوراخ قانون و رضایت حکومت را برای رفتاری بدوی، متحجرانه و متوحشانه پشتت داری!
زندهباد به تو، به تویی که آنقدر احمق و جاهلی که از پی جهل تو، با واژه ناموس، با غیرت، با هر واژهایی که مردانگیت را تحریک کند، اختیارت را در دست گرفتهاند، بیآنکه حتی فکر و عقل و منطق داشتهباشی! میگویند زن ضعیفه است، میپذیری، میگویند زن را برای تمکین کتک بزن، میپذیری، میگویند اگر دختر یا زن یا مادرت، بیناموسی کند خونش حلال است، میپذیری! تفاوت تو با یک موجود بیاختیار (حیوان) در چیست؟ مگر نه تمام فخرت به عقل و انتخابت است؟ زندهباد به تو که آنچه با یک انسان میکنی، حیوان با حیوان نمیکند! زندهباد به تو که سوراخ قانون و رضایت حکومت را برای رفتاری بدوی، متحجرانه و متوحشانه پشتت داری!
وقتی ضدارزشهای انسانی ارزش شدند، با افتخار، بیناموس باش، بیغیرت باش، بیحیا باش و بدان که شرافت در جنایت (قتل ناموسی) وجود ندارد.
گفتیها گفته شدهاست مثل همه این سالها حکومت بهجای حل مسأله، صورت مسأله را پاک میکند و مثل باورهای سنتی فکر میکند همه چیز را تا ابد میتوان زیر گوشه فرش خانه مخفی کرد. اولین کار، توقیف رسانهای است که خبر قتل ناموسی را منتشر کردهاست، چرا؟ چون توان حل مسأله را ندارد، چون خودش مشکل اصلی است و بهترین راه پاک کردن صورت مسأله است. مدام بخشی از ترانه مقعه، هاتف را زمزمه میکنم، «دختر ایران، با تو چه ها کردن این آینه دزدان، با تو چه ها کردن این کهنه پرستان» و به این فکر میکنم چگونه باید این قوانین، این ساختار و این سیستم را تغییر دهیم، چگونه باید آموزشها و فرهنگسازیهای ایدئولوژیک را پس بزنیم، تا زنان بهعنوان یک انسان دیده شوند، حق و حقوق انسانی و برابرشان به رسمیت شناخته شود. و قانون از آنها در مقابل هر تحجر و توحشی حمایت کند.
گفتیها گفته شدهاست مثل همه این سالها حکومت بهجای حل مسأله، صورت مسأله را پاک میکند و مثل باورهای سنتی فکر میکند همه چیز را تا ابد میتوان زیر گوشه فرش خانه مخفی کرد. اولین کار، توقیف رسانهای است که خبر قتل ناموسی را منتشر کردهاست، چرا؟ چون توان حل مسأله را ندارد، چون خودش مشکل اصلی است و بهترین راه پاک کردن صورت مسأله است. مدام بخشی از ترانه مقعه، هاتف را زمزمه میکنم، «دختر ایران، با تو چه ها کردن این آینه دزدان، با تو چه ها کردن این کهنه پرستان» و به این فکر میکنم چگونه باید این قوانین، این ساختار و این سیستم را تغییر دهیم، چگونه باید آموزشها و فرهنگسازیهای ایدئولوژیک را پس بزنیم، تا زنان بهعنوان یک انسان دیده شوند، حق و حقوق انسانی و برابرشان به رسمیت شناخته شود. و قانون از آنها در مقابل هر تحجر و توحشی حمایت کند.
حکومت جمهوری اسلامی چگونه در جنایت سر بریدن دختر ۱۷ساله توسط شوهرش سهیم و شریک است؟ (از مطلب عجیبزاده)
۱- لغو قانون ممنوعیت ازدواج کودکان زیر ۱۸ سال (مصوب ۱۳۵۳) در سال ۱۳۵۸
۲- وضع قانون با کیفیتی که قاتل ناموسی در آن احساس حمایت و برائت کند ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی: «هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد، میتواند در همان حال آنان را به قتل برساند.»
۳- تبلیغ و ترویج فرهنگ ناموسپرستی
۴- سرکوب سیستماتیک زنان
The original Art of AlQumit Alhamad Art (Syrian Artist)
[چهارشنبه, مهر ۰۷, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
معاون دادگستری مازندران خواستار معرفی زنان باردار توسط آزمایشگاهها و مراکز بهداشتی شدهاست. دلیلش؟ «برای پیشگیری از سقط جنین جنایی!»
اینکه بر اساس این دستور اسرار بیماران افشا میشود را کنار بگذاریم، با معضلاتی مواجه هستیم که ریشه در بنیادگرایی دارد، بنیادگرایی که معتقد است زن و بدن زن بردهوار باید در اختیار حکومت باشد، حکومت تشخص دهد زن چه بپوشد و چه نپوشد، حکومت تشخیص دهد زن چگونه فکر کند و چگونه زندگی کند، حکومت تشخیص دهد زن کی باردار شود یا نشود! حکومت زنان را به مشابه ندیمه و برده میبیند نه شهروند و انسان. ندیمهایی که باید از سیاستها و قوانین اجباری، غیرانسانی و غیرعقلانی حکومت بدون پرسش و اعتراض، کورکورانه تبعیت کنند.
تاریخ نهچندان دور را بهخاطر بیاوریم، زمانی که کمیتهها کارشان آزار شهروندان برای ابتداییترین حقوقشان بود، ستمی که رفته رفته به واسطه عادیسازان شر و ستم شد قانون و قانونی که شد گشت ارشاد و اجبار برای زیستن به باب میل یک حکومت ایدئولوژیک! با این اوصاف دیر نیست با بهانه نگرانی برای پیری جمعیت و افزایش جمعیت توجیهگران شر، خواهان راهاندازی گشت بارداری باشند و علاوه بر اتاق خوابمان، بدنهایمان را نیز مالک شوند! دیر نیست بچهدار نشدن پس از ازدواج را جرم بدانند و قانونی برای مجازات زوجهای بدون بچه تصویب کنند! دیر نیست مجرد ماندن منتهی به سلب حقوق شهروندی و مجازات شود.
حتما میدانید که تمامی لوازم و وسایل پیشگیری از بارداری از مراکز بهداشت جمعآوری شدهاست. میدانید وازکتومی مردان منجر به حبس برای پزشک و بیمار میشود! میدانید که در بین نوجوانان و جوانان بارداری ناخواسته بشدت افزایش داشته، که این امر منجر به سقط جنین غیراصولی، غیربهداشتی و زیرزمینی میشود! که این امر خشونت علیه زنان و در خطر گرفتن سلامتیشان را افزایش میدهد. به این فکر کنید شهروندان و خصوصا در این مورد زنان، چگونه بهجای حمایت داشتن از طرف دولت، برای حقوق ابتدایی و سلامتیشان، باید ستمی مضاعف و فشار وارده از آن را تحمل کنند.
شهروندان، خصوصا زنان حق دارند در مورد زندگی، پوشش و بدنشان، آزادانه خودشان تصمیم بگیرند و هر آنگونه که دوست دارند یا میپسندند زندگی کنند، حق دارند به درمان و بهداشت مناسب بدور از هرگونه ستم و محدودیتی دسترسی داشته باشند. ما نباید تسلیم نگاههایِ غیرانسانی شویم نگاههایی که اگر آنها را پیگیری کنیم در این مورد میتوان گفت شکلی از «بارداری اجباری» است و این امر یک جرم بینالمللی و به احتمال زیاد جرایم علیه بشریت شناخته میشود.
خبر چیست؟: (معاون دادگستری مازندران در نامهای به رئیس دانشگاه علوم پزشکی این استان و دانشگاه آمل خواستار ایجاد ارتباط با آزمایشگاهها و مراکز بهداشتی برای "پیشگیری از سقط جنین" و معرفی همه مادرانی که تست بارداری آنها مثبت بوده، شده است!)
عکس دستور و متن خبر از توییتر مهدیار سعیدیان
بخشی از تیتر از آهنگ دستاشو مشت کرده سروش هیچکس
[شنبه, مرداد ۰۹, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
رضا صادقی گفته: «اونی که با طرح صیانت موافق است، اعتقادشه و باید بهش احترام گذاشت. یاد بگیریم که مخالف ما الزاما دشمن ما نیست... فقط همعقیده نیستیم. مراقب باشیم روبروی هم قرار نگیریم ما همه کنار همیم»
کسی که با طرح صیانت موافق است یعنی با محدودسازی و سانسور اینترنت موافق است، یعنی عقیده او همسو با نقض آزادی بیان و نقض حقوق بشر است و چون ضامن اجرایی دارد باید به او احترام بگذاریم؟ سرچشمه این تفکر باطل احترام به هر عقیده از کجاست؟ تفکری که سازش با هر عقیدهای را روا میداند! حتی عقیدهای که معتقد به اجرای سانسور و نقض حقوق بشر و کشتن انسانهاست! چرا فکر نمیکنید این گزاره را برای تحمل پذیر کردن ظلم و ستم به ما تحمیل کردهاند؟ چرا فکر نمیکنید آنها که ما را گوسفند و برده میخواهند با همین سیاستها و نگرشها و بینشها ما را کور و کر کردهاند و میگویند به هرعقیدهای احترام بگذاریم؟
شما با عنوان احترام به عقیده، ظلم و ستم را عادی سازی میکنید آقای صادقی.
هیچ عقیدهای مقدس نیست و هیچ عقیدهای نباید از گزند نقد و انکار انسان در امان باشد! عقیدهایی که حیات انسان، آزادی انسان و حقوق انسان را نادیده بگیرد، لگدمال کند، تحقیر کند، سزاوار احترام که نیست باید به آن تاخت، باید با آن جنگید و نگذاشت عقیدهای غیرانسانی به عرصه عمل برسد.
کسی که باتون و تفنگ دست میگیرد و معترضان را میکشد، عقیده دارد حفظ نظام و حکومت اسلامی از واجبات است، در ذهنش کسی را که میکشد باغی علیه حکومت میداند و کارش را در جنایت درست میپندارد! باید بگوییم کشتن به بهانه حفظ نظام و حکومت اعتقادش است و باید به او احترام بگذاریم؟ باید بگوییم او که با باتون ما را میزند او که با گلوله ما را میکشد الزاما دشمن ما نیست؟ فقط همعقیده نیستیم؟ مراقب باشیم روبروی هم قرار نگیریم؟ عقیدهای که به فاشیسم معتقد است باید محترم شمرده شود؟ با کسی که عقیدهیِ کودکهمسری دارد فقط همعقیده نیستیم؟ عقیده کسی که زن را نصف مرد میداند قابل احترام است؟ عقیدهای که به مردم خوزستان تشنگی را تحمیل میکند و پاسخشان را با گلوله و سرکوب و کشتار میدهد محترم است؟
لزوما مخالفان ما، دشمن ما نیستند، همانطور که لزوما عقیدهها دشمن ما نیستند، اما گاهی عقاید متحجر و غیرانسانی میتوانند انسانها را به بزرگترین دشمنان انسان تبدیل کنند، داعش را که میشناسید؟ دشمن ما هستند؟ عقیده و دیدگاهشان را میدانید؟ باید به نگرش و عقیدهشان احترام بگذاریم؟ آنها عقیده دارند زن نباید بیرون از خانه برود و زنها حتی اجازهٔ مراجعه به پزشک نباید داشته باشند! محترم است؟ عقیده آنها هرگونه تعامل با کفار و مشرکین (مسیحی، یهودی، ارمنی، بهایی، زرتشتی و...) را حرام میداند، عقیده آنها مشرک را به دار میآویزد! عقیده آنها بردهداری را روا میداند، زنان به اسارت گرفتهشده را حلال و کنیز میشمارد! هر تجاوز و تعدی را مجاز میداند! آیا به داعش و طالبان میتوانیم بگویم آنها مخالف عقیده ما هستند و لزوما دشمن ما نیستند؟ میتوانیم بگوییم با داعش و طالبان فقط همعقیده نیستیم؟ و مراقب باشیم روبروی داعش و طالبان قرار نگیریم؟
از این شعارهای پوپولیستی (اعتقادشه و باید بهش احترام گذاشت) در ظاهر روشنفکری دست بکشید و بهجایِ آن، کنار معترضان و انسانهایی قرار بگیرید که قربانی عقایدی شدهاند که شما آنها را محترم میدانید.
[چهارشنبه, مرداد ۰۶, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
توان حکومت بدون حضور متخصصان، در اندازه ساخت درِ قابلمه کرونایاب است.
وقتی میخواهیم خانهای بسازیم، ساختن یک خانه نیازمند حضور بنا، لولهکش، برقکش، معمار و... است. اگر یکی از اینها نباشد نمیتوان خانه را تکمیل و قابل استفاده کرد. خانه که تکمیل شد میتوان مجوز را عوض کرد و آن را اداری کرد. حالا برای ساخت شبکه ملی اطلاعات (اینترانت ملی) هم همین است، حکومت بدون حضور افراد و شرکتهای متخصص که صرفا منافع خود را میببینند امکان ساخت شبکه ملی اطلاعات را نداشت، این متخصصان و شرکتها را چه کسی جذب کرد؟ دولت روحانی! در دولت روحامی شبکه ملی اطلاعات که «طرح صیانت» برروی آن اجرا میشود ساخته و تکمیل شد.
یک لحظه برگردیم به ۲۵ آبان ۹۸، زمانی که دولت روحانی، دولت برآمده از اصلاحطلبان و «تکرار میکنم» خاتمی اینترنت را قطع کرد، مجلس تندرو و طرحی در میان بود؟ چه حالی داشتیم؟ همه حس خفگی میکردیم، حس میکردیم کسی دستش را بر دهانمان گذاشته حتی اجازه نمیدهد نفس بکشیم چه برسد به فریاد زدن!
امروز را در نظر بگیریم که میگویند مجلس «طرح صیانت» را تصویب کردهاست! جواب ساده است: «خب تصویب کنند»، میگویید چرا؟ چون تصویب یا عدم تصویب آن تفاوتی در اصل ماجرا ندارد! مگر آبان ۹۸ طرحی بود که روزها اینترنت را قطع کردند؟ چرا دور برویم، همین هفته گذشته و الان مگر طرحی بود که اینترنت خوزستان را قطع کردند؟ نه! موضوع خواست حکومت است نه طرح مجلس! اینترنت در آبان ۹۸ در مجلس و دولت اصلاحطلبان قطع شد زمانی که هیچ طرحی هم وجود نداشت،چرا؟ ساده است، چون حکومت میخواست.
مشکل جایِ دیگری است، مشکل ریشه این جریان است، اساس «طرح صیانت» برروی «شبکه ملی اطلاعات» است. زیرساخت «شبکه ملی اطلاعات» را چه کسانی آماده کردند؟ ابرزس، ابرآروان، آسیاتک و... و آنهایی که گفتند قطعی اینترنت بخاطر تحریم است! یعنی اگر شبکه ملی اطلاعاتی وجود نداشت طرح صیانتی اجرا شدنی نبود!
میگویند نظامیها و امنیتیها قرار است ما را کنترل کنند! مگر تا امروز کنترل اینترنت دست دموکراتها یا نمایندگان مردم بودهاست؟ نه، تا امروز هم کنترل همه چیز در دست نظامیها و امنیتیها بودهاست! کافی است سند تبیین الزامات «شبکه ملی اطلاعات» را بخوانیم تا بدانیم قرار است چه بلایی سر اینترنت آوردهاند، و شرکتهای مختلفی چون سحابپرداز، هایوب، ابرآروان، ابرزس، آسیاتک، فناپ و... چه پروژهای را پیش برده و ساختهاند.
شبکه ملی اطلاعات یک فاجعه به تمام معناست. سالهای گذشته برای هسته شبکه ملی اطلاعات ۲۰ هزار میلیارد تومان هزینه شدهاست، هستهای که وظیفهای اصلی آن «کاهش وابستگی به اینترنت» و شکلدهی به واژه نادرست «اینترنت ملی» است. فکر میکنید این پول کلان کجا و توسط چه کسانی برای محدودسازی اینترنت هزینه شدهاست؟
اگر کسی به شما گفت «طرح صیانت» نتیجه رای ندادن شماست، آبان ۹۸ را بهخاطرش بیاورید و بگویید «شبکه ملی اطلاعات» و در پی آن «قطعی اینترنت» نتیجه رای دادن است! چرا که هیچ دولتی بهجز روحانی نمیتوانست با ژست آزادی و استقلال، متخصصان و تکنوکراتها را وارد بازی شبکه ملی اطلاعات کند! اگر دولت اصولگرایی بود، شبکه ملی اطلاعات نهایتا به اندازه درِ قابلمه کرونایاب پیشرفت داشت! شبکه ملی اطلاعات که قرار است «طرح صیانت» برروی آن اجرایی شود، طفل بالغ شده شده در دوران دولت برآمده از اصلاحات است، اصلاحاتی که امروز سعی میکند با نکوهش و مقصر جلوه دادن مردم بگوید: «اگر رای میدادید نمیگذاشتیم چنین اتفاقی بیایفتد». نتیجه رای دادن بود که متخصصان و تکنوکراتها را مجاب کرد بدون فکر و منطق و با شعار پیشرفت و آزادی، وارد سیستم و جریان سرکوب شوند، در خیالشان قلههای پیشرفت را طی میکردند، در واقعیت سیستم سرکوب را برای مواقع مورد نیاز تجهیز میکردند، توجیهشان این بود «بد است کشور ما مستقل باشد؟» این متخصصان چه کسانی هستند؟ ابرآروانیها، آپاراتیها، آسیاتکیها و دهها شرکت دیگر که پشت صحنه شبکه ملی اطلاعات (اینترانت ملی) را ساخته و تکمیل کردهاند و در ظاهر بیانیه میدهد و شعار مخالفت و آزادی سر میدهند! کارگزاران سرکوب و شَر!
نکته مهم این است، شرکتهای مثل آپارات، ابرآروان، ابرزس و... که مقدمات قطعی اینترنت ایران (شبکه ملی اطلاعات) را فراهم کردهاند هیچوقت قطعی اینترنت نخواهند داشت و ما رعیتها باید بر اساس تشخیص دیگران به اینترنت دسترسی داشته باشیم!
[یکشنبه, مرداد ۰۳, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
ارزشیها و حامیان حکومت از بردهای کیمیا علیزاده ناراحتاند و از باخت او خوشحال، و به او میگویند: «بیوطن» و «خودفروختهایی» که، کسی از بردهایش خوشحال نمیشود. آنها (حامیان حکومت) خوشحالی و پیگیری مردم ایران (حامیان کیمیا) را مثل همیشه نمیبینند!
بحث سر بازیکن ایرانی یا مهاجر نیست، بحث تقابل میان ارزشهای حکومتی و انسانی و مردمی است. کیمیا ۲۱ سالش بود، از آگاهی خود استفاده کرد و ساختار زنستیز را به چالش کشید، او خود را «یکی از میلیونها زن سرکوبشدهٔ ایرانی» دانست و گفت که مقامات جمهوری اسلامی از موفقیت او به عنوان ابزاری تبلیغاتی استفاده میکردهاند! او در بخشی از حرفهایش خطاب به مردم ایران میگوید: «چون نمیخواستم از پلههای ترقی با نشستن پای سفره فریب، ریا و فساد بالا بروم، به همین خاطر رنج دوری از وطن را به جان خریدم.» او بهدرستی بعد از مدتی که آگاه شد، به فریب، ریا و فساد حاکم نه گفت و خود را از زیر پرچم حکومتی که حق زندگی، حق طلاق، حق پوشش و همه حقوقش را به رسمت نمیشناسد کنار کشیده بود، او آزادی میخواست، او میخواست انسان دیده شود و حقوق انسانیش نادیده گرفته نشود. او رنج مهاجرت، سختی دوری از وطن را به جان خرید تا مثل یک انسان دیده شود و زندگی کند، او بیوطن نیست، وطن او ایران است، او خودفروخته نیست، او خود را به حکومت ایدئولوژیک نفروخته است، مردم ایران از شکست او ناراحت میشوند و از پیروزیش خوشحال، او امروز در قلب ایرانیهاست، چرا که خواستههای مردم همان است که کیمیا علیزاده آنها را دنبال کرده و میکند، زندگی در جامعه آزادی، حقوق برابر، داشتن شأن و کرامت انسانی، داشتن امنیت و آرامش، حداقل خواستههای یک انسان است که کیمیا علیزاده روی آنها پافشاری میکند.
فارغ از مسابقات و ورزش، همین که او تسلیم ستم، نابرابری، تحجر، ریا و زنستیزی حاکم نشدهاست نشان میدهد او برنده است.
همانطور که حکومت و هوادارانش همه موضوعات را، فرهنگ، ورزش، اقتصاد و... را سیاسی و ایوئولوژیک میبینند، متر و عیار مردم نیز همان است، هر کسی، هر تفکری، هر موضوعی به ایدئولوژی حکومت نزدیک باشد، از آن فاصله میگیرند، شکست آن را شکست حکومت میدانند و خود را در تقابل با حکومت میبینند، کاربری بهدرستی نوشته بود: «ایران، جمهوری اسلامی را شکست داد».
[چهارشنبه, تیر ۳۰, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
الهه هیکس، پروپاگاندیست عامل شَر و حامی جنایت است یا پژوهشگر حقوق بشر؟ این پژوهشگر نقض حقوق بشر وابسته به جمهوری اسلامی گفتهاست: «تعداد زیادی افراد مسلح عضو مجاهدین بین معترضین خوزستان هستند که از طرف اسرائیل آموزش دیده و حمایت میشوند»
این چیزی فراتر از عادیسازی شَر یا پروپاگانداست، این مشارکت مستقیم در کشتار مردم معترض در خیابانهای خوزستان و ایران است. او صراحتا با این نوشتارش برای معترضان پروندهسازی میکند و افکارعمومی جهان را برای سرکوب اعتراضات، اعترافات اجباری و اعدامهای پیشرو آماده میکند. بهراستی که او در کنار دیگر دوستانش فرناز فصیحی، نگار مرتضوی، تریتا پارسی و... عضو بخش کرواتی و بیحجاب وزارت امور خارجه جواد ظریف هستند. انسانهای بیشرم و وقیحی که هیچ بویی از انسانیت نبردند و جز دفاع از سرکوب مردم و دفاع از حکومت چیزی در کارنامه خود ندارند. اشخاصی که درد و رنج مردم را رنگ میکنند و با روسریها و کاشیهای رنگی آن را به اختلافات خانوادگی تقلیل میدهند.
کار آنها همین است، خشونت و جنایت حکومت را توجیه کنند تا جامعه جهانی سرکوب و جنایت در ایران را یک امر عادی ببیند. او در کنار دیگر عوامل عادیساز شَر در کشورهای آزاد جهان، کشتهشدگان آبان را اشرار و اغتشاشگر معرفی میکردند تا جامعه جهانی حساسیتی به کشتهشدن کودک ۱۴ ساله نداشته باشد که گلوله سرش و قلبش را سوراخ کرده بود. او و همکارانش که بخش کرواتی و بیحجاب وزارت امور خارجه جواد ظریف و حکومت هستند، موشکهای سپاه را عادی و برای دفاع از ایران نشان میدادند، موشکهای که به هواپیمایی اوکراین اثابت کرد و ۱۷۶ انسان بیگناه را به کام مرگ کشاند و به قتل رساند. او جزکسانی است که میگوید در ایران حجاب اجباری نیست، مقامهای اروپایی را مجاب میکند که حجاب اجباری فرهنگ خودخواسته و انتخابی ایرانیان است و لچکی بر سر بیاندازید و به ایران بروید تا به فرهنگ مردم توهین نکنید. او کشتار آبان را امری کوچک نشان میدهد و دنیا را مجاب میکند واکنشی به آن نشان ندهید! در بزنگاهها از انتخابات و لزوم شرکت در آن میگوید و همراه اصلاحطلبان زیر میز میزند!
مادر پژمان قلیپور بهدرستی به او گفت: «تو که داره یقه جر میدی برای اینا، برای چی خارج از کشوری؟ چرا نمیآی تو ایران؟ چرا نمیآی کنار ما زندگی کنی تو که موافقی باهاش؟ مگه نمیگی ایران خوبه؟ چرا رفتی اون سر دنیا زبون ما شدی؟ تو غلط میکنی بهجای ما حرف میزنی، تو بیخود میکنی بهجای ما حرف میزنی.»
الهه هیکس که پیش از این سابقه به سکوت واداشتن خانوادههای زندانیان سیاسی و کشتهشدگان اعتراضات را در کارنامه خود دارد در دورهای، پژوهشگر سازمان دیدهبان حقوق بشر بودهاست.
در مقابل او و همکارانش چه میتوانیم بکنیم؟ در مقابل دروغ، سلاحی جز حقیقت نداریم، باید با حقیقت در مقابل پروپاگاندا و دروغهای آنها بایستیم، به خقیقت پایبند باشیم، حقیقت را بگویم، حقیقت را نشر بدهیم و ترسی از نشر حقیقت نداشته باشیم، در شرایط کنونی لزوم آزادی ما همراهی با حقیقت است.
[شنبه, تیر ۲۶, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
مردم خوزستان میگویند: « تشنهایم، آب میخواهیم»، پاسخشان باتون و سرب و گلوله است؛ پاسخ مردم تشنه، باتون و گلوله نیست، مردم تشنه، معترض و بهستوه آمده خوزستان را نکشید.
اگر نگران افزایش نفرت و خشونت هستید، بدون لکنت، داد بزنید، بگویید مردم و معترضان خوزستانی که آب ندارند را «نزنید، نکشید».
خشونت سیستماتیک حکومت علیه مردم و معترضان را محکوم کنید، به حاکمانی که معتقدند: «اولویت سوریه از خوزستان بیشتر است» معترض شویم و در کنار هموطنان خوزستانیمان بایستیم.
دو جوان و دو جان عزیز معترض را برای اعتراض به این وضعیت کشتهاند، مصطفی نعیماوی و قاسم خضیری را.
به این اعداد دقت کنید:
یکسوم رودخانههای ایران به خوزستان میریزد. خوزستان پرآبترین استان ایران است.
فقط ۸ درصد منابع آب کشور برای آشامیدن مصرف میشود؛ اما مردم خوزستان تشنه ماندهاند!
کجای جهان تا این اندازه زندگی را در یک سرزمین نابود کردند؟!
خوزستان سالهاست با مشکل بیآبی مواجه است. سالهاست که برخی روستاها و شهرها (بیش از ۷۰۰ روستا) برای آب آشامیدنی پول میدهند، بعدتر برای آب شرب مجبور به پرداخت پول میشوند.
کودکان خوزستانی بهعلت عدم وجود لولهکشی فاضلاب و راه یافتن آلودگیهای فاضلابی به آبهای زیرزمینی به هپاتیت مبتلا شدند.
در مسجد سلیمان بیش از ده سال است که وجود نفت و میعانات نفتی در چاههای آب اثبات شده و اعلام شده استفاده از آن خطرناک است.
مردم در ایذه قبض آب میدهند برای آبی که ندارند. در غیزانیه در سرکوب اعتراضات ۹۸ آب را بهروی مردم بستند. امروز کارد با کرونا، بیآبی، خشکسالی و فقر به استخوانشان رسیده و به ستوه آمدهاند.
برخی اطلاعات محتوا از مطالب اعظم بهرامی و مریم شوکرانی
[یکشنبه, خرداد ۳۰, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
ندا آقاسلطان همیشه زنده است.
دوازده سال پیش (سال ۸۸) ویدیویِ کشتهشدن زنی جسور و معترض دنیا را تکان داد ویدیویی که در آن فریاد «ندا بمون» قلب هر انسانی را به درد میآورد، همه شوکه شده بودیم، از شکل قتل و از بیرحمی حاکم که اینگونه جان یک زن که نماد زندگی، آزادی و مقاومت بود را گرفتهبود.
ندا برای من همیشه اسطوره و الگو و همیشه در قلبم زنده است، آنچه بعدها از زندگی و افکارش فهمیدیم ما را غمگینتر کرد، انسان شریفی که به بیرحمانهترین شکل کشتهشد.
امروز اگر صدای دادخواهی است، امروز اگر همه کنار هم «نه» میگوییم، امروز اگر اتحاد، همبستگی و همدلی داریم، بهخاطر خون ندا و نداهاست، بهخاطر مقاومت خانواده ندا و خانواده دیگر کشتهشدگان این ۴۳ سال است. ما باید علیه فراموشی صفآرایی کنیم، نباید بگذاریم این ستمها فراموش شوند، کنار خانوادهها و عزیزان کشتهشدگان بایستم و همراهشان دادخواهی کنیم.
اگر چه ندا را کشتند، اما او همیشه در قلب و ذهن ما زنده است، مثل همان فریادی که میگفت «ندا بمون».
[دوشنبه, خرداد ۲۴, ۱۴۰۰
|
1 نظر
]
از آن روز که عرصه هنر شد جولانگاه بهنوش بختیاری و همپیالههای بیمایه و تهیمغزش، هر روز بیشتر با ابتذال و حقارت روبرو شدیم، ابتذال و حقارتی که، به حق، بهنوش بختیاری این روزها نمادشان است. هنر عرصه انسانیت و تفکر است، با اعتراض شکل میگیرد و با مقاومت هویت پیدا میکند، انسان را نمایش میدهد. هنری که این روزها جایش خالی است.
با شما باید با زبان برنده و با صراحت حرف زد، بهنوش بختیاری، میتوان گفت که تو یک لوده هستی؛ نه غم نان داری، نه قلبی که دوستش داشته باشی و گلولهای آن را سوراخ کرده باشد، و نه جان عزیزی که از تو ستانده باشند. تو انسان فرومایهای را به تصویر میکشی که اعتراض مردم را «الکی» میداند و خونهای جاری بر زمین و پیکرهای شریف افتاده بر کف خیابان را نمیبیند؛ چرا که روی آنها پا گذاشتهاست تا حقیرانه خودش را بالا بکشد!
زمان شلیک گلوله و موشک به مردم، نقششان پوشاندن جای گلوله و موشک است، نقششان رنگی کردن اثر کبودی باتوم و شکنجه است، اما آن زمان که صحبت از نفع شخصیاست میگویند «بیایید دوست باشیم و دست به دست هم بدهیم و بخندیم».
خودت بهتر میدانی، ما با تو خانواده نیستیم، ما با تو رازی نداریم، راز تو با حکومت است، حکومتی که میکشد و کشتارش برای تو میشود راز و تو میشوی رازدار حکومت و جنایت! تو حتی نمیدانی گرسنگی چیست، درد چه شکلی است، داغ عزیزی که گلوله، قلب و سرش را سوراخ کرده چگونه روح و جان آدمی را به آتش میکشد. تو نمیدانی داد چيست، دادخواه کیست، واژهها را آنگونه که بهخوردت دادهاند نشخوار میکنی، میگویی «غرغر نکنیم و نق نزنیم». از تویی که نان در خون مردم میزنی و آن را حریصانه میبلعی، چگونه میتوان انتظار داشت صدای مادران و خانوادههای دادخواه را بشنوی یا بدانی آبان خونین چیست؟ یا هواپیمایی که ۱۷۶ مسافر بیگناه داشت سرنگون شدهاست!
میگویی «ما باید حقمان را از خاکمان بگیریم»، مگر خاکی مانده است که از آن حقمان را بگیریم؟ بهلطف صاحبانت خاک وطن نیز فروخته شده، آن هم که باقی مانده غرق خون است، غرق خون محسن، پژمان، محمد، نیکتا و... منابع به تاراج رفته و هیچ نمانده، هیچ، جز درد و رنج بیپایان مردم ایران و حقارت و حقارت و حقارت امثال شما!
از رفتار و گفتار امثال تو عصبانی و خشمگینام، و خوب میدانی شریک تمام سیاهیهای این روزهای سخت زندگی مردم ایران هستی، افسار پاره کردهاید و بیشرمانه به مردم میتازید، اما به قول سیف فرغانی: «آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست، گرد سم خران شما نیز بگذرد».
حیف واژههای چون مزدور، جیرهخوار، خودفروخته، مزدبگیر و مواجببگیر است که برای تو بهکار برده شوند، تصویرت را هر جا ببینم یک واژه در ذهنم مدام تکرار میشود: حقیر، حقیر، حقیر، حقیر، حقیر...
[یکشنبه, خرداد ۰۲, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
ریرایِ نازنین، چه کنیم؟
ریرا، امروز تولد تو است، اگر این نامردمان و جنایتپیشگان با موشک به هواپیمایی که تو مسافرش بودی شلیک نمیکردند امروز یازده ساله شدهبودی، گاهی قلم بهدست گرفتن و نوشتن سخت است یا سخت میشود.
ریرا، سالهاست ما که در ایران زندگی میکنیم از جریان زندگی عقب ماندهایم، وقایع آنقدر سریع و تلخ شدهاند که از جریان وقایع هم عقب میمانیم. در این سرزمین گویی هیچچیزی جای خودش نیست، کسی ما را نمیبیند، یا مایِ انسان را نمیبیند، یا ما را انسان نمیبیند، هویت و شأن انسانیمان را کنار گذاشتهاند، تبدیل شدهایم به «سوژه»، سوژهای برای بازداشت و شکنجه، سوژهای برای تحقیر، سوژهای که به آن شلیک و آن را انکار میکنند، سوژهای برای شلیک گلوله به قلب و سرش، سوژهای برای نادیدهگرفته شدن، سوژهای برای فعالیت حقوق بشری بدون آنکه ما را بشر بدانند، سوژه خبرِ خبرنگاران و چند خط نوشته برای روزنامهنگاران، همه به انکار مایِ انسان برخواستهاند، نمیدانم چه میشود کرد! یا چه باید کرد، اما میدانم چه میخواهم، میدانم که دوست دارم ما را «سوژه» نبینند، ما را «انسان» بببنند، بدانند ما انسانیم، قلب داریم، احساس داریم، فکر میکنیم، رنج میکشیم، ناراحت میشویم، دردمان میآید، دردمان میآید، دردمان میآید که مایِ انسان را نمیبینند یا ما را انسان نمیبینند!
ریرا وقتی پدرت از تو مینویسد، یا از تو میگوید، ذره ذره تصور روایتهایش، آتش به قلبمان میزند، پدرت که حرفهایش از قلب اوست، پدرت که انسان است و همگان را انسان میبیند، پدرت که رنج ما را میفهمد و ما غم او را میبینیم. پدرت که مینویسد، واژهها را بهگونه روی کاغذ میچیند که گویی احساس درون انسان را زنده به تصویر کشیده است، نوشتههایش میگوید که او میداند ما انسانیم و قلب داریم و ما میدانیم او انسان شریف و باوجدانی است.
ریرا دختر حامد اسماعیلیون و زندهیاد پریسا اقبالیان بود، که در ۹ سالگی در هواپیمایی اوكراین با اصابت عمدی موشک سپاه پاسداران کشتهشد.
[دوشنبه, اردیبهشت ۲۰, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
[لو ژون، نویسنده و شاعر چینی، میگوید: «دروغهایی که با جوهر نوشته میشود، هرگز نمیتواند حقیقتی را که با خون نوشته شده پنهان کند.» با وامگیری از او میتوان گفت «دروغهایی که با دوربین ترسیم میشود، هرگز نمیتواند حقیقتی را که با خونِ "بدحجابان شلاقخورده" نوشته شده پنهان کند.»]
[چهرۀ واقعی یک کشور را نه در اماکن گردشگری آن بلکه در قوانین حاکم بر آن باید جُست. احداث هزاران برج، هتل، جاده، فرودگاه و فروشگاه مجلل نمیتواند به کشورهای ناقض حقوق بشری همچون ایران و عربستان اعادهی حیثیت کند.]
آنچه برای من در خصوص پروژه فم تریپ جای پرسش داشته و دارد این است که چگونه زمانی که زیرساختهای گردشگری کشور به واسطه عدم مدیریت و عقلانیت ویران شده است و بسیاری از اماکن تاریخی و مکانهای گردشگری نیز از آسیب در امان نبودهاند میتوان بدون کوچکترین نقدی به این سیستم ویران کننده ادعای توجه به توسعه صنعت گردشگری و منافع ملی داشت؟ آیا این عمل جز آن است که در راستای عادیسازی شر حاکم، تلاش مذبوحانه برای نرمال نشان دادن شرایط وخیم ایران است؟
آیا میتوان بدون در نظر گرفتن شرایط وخیم محیط زیستی کشور که دلسوزان آن در زندان به سر میبرند ادعای در راستای فهم صنعت گردشگری کشور داشت؟ آیا عوامل این پروژه نمیدانند که چگونه با تورهای گردشگری با عنوان مقابله هنجارشکنی، تورهای مختلط و بدحجابی و فسق و فجور در همه جای ایران برخورد میشود؟
[در بسیاری از تصاویر فم تریپ، دختران و زنان محجبۀ ایرانی در پیشزمینۀ اماکن تاریخی و مذهبی، از جمله مساجد، دیده میشوند. صحنهآراییِ این تصاویر به بیننده چنین القا میکند که زنان ایرانی نه تنها به حجاب اجباری معترض نیستند بلکه با نوعی سرخوشی و شادمانی سرگرم جنبوجوش و حتی اجرای «حرکات موزون» در این اماکن هستند!]
[این در حالی است که در اواخر تابستان، ۱۷ زن و مرد «به اتهام بیحجابی و جریحهدار کردن عفت عمومی» در یکی از اماکن گردشگری (سد لفور) «هر کدام به تحمل ۷۴ ضربه شلاق در ملأعام محکوم شدند.»]
حال چگونه میتوان با این ژستهای دروغین و عکسهای رنگین ساختگی که ابزار سرکوب را در راستای عادیسازی آن و عامل پیشرفت و پروپاگاندا قرار دادهاند در شرایطی که بخش عمدهای از جامعه از فقر و گرسنگی مطلق رنج میبرند و کشور به صورتی که در تاریخ سابقه نداشته در حال ویرانی است ادعاهای عوامل این پروژه را بدون کوچکترین نقدی به وضعیت موجود باور کرد؟
بخشهای از این نوشته برگرفته از رادیو فردا (عرفان ثابتی) است.
#فم_تریپ
[یکشنبه, اردیبهشت ۱۹, ۱۴۰۰
|
3
نظر
]
به نظر شما بزرگترین سرمایه یک انسان چیست؟ چه مولفههای سرمایه شما را تعیین میکند؟
به باور من سرمایه انسانی یک شخص مهمترین و بزرگترین سرمایه اوست، سرمایهای که منجر میشود سرمایههای اجتماعی، مالی و روانی انسان پایهریزی و تامین شود.
در ابتدا سرمایه انسانی هر انسانی خود شخص است و دیگری انسانهای که او را بعنوان یک انسان پذیرفتهاند! انسانی که حاصل مجموعه عملکرد، رفتار، اخلاق و ارزشهای انسانی اوست! و مولفههای مهمی چون انسانیت، اعتماد، صداقت، حق انتخاب و خودآگاهی که این سرمایه را شکل میدهند. بدست آوردن این سرمایه سخت است و حفظ کردنش سختتر! اما براحتی میتوان آن را از دست داد یا نابودش کرد!
وقتی درخت سرمایه انسانی ما رشد کرده، شکل گرفته و سبز شده باشد هر عملی چون فریب دادن دیگران، تزویر، ریا، بیصداقتی، بدخواهی، نقدناپذیری و استبداد رای و ... همچون ضربه تیشهای است به پای این درخت سبز و وقتی ما چشم میبندیم بر آنچه اتفاق میافتد و در خیال خود متوهمانه تیشه زدنها را، تیمار درخت میبینم، هر چند امیدی نیست اما باید روزنهای از امید برای آگاهی باقی بگذاریم و بدانیم گام بلندتری برای نابودی این سرمایه برداشتهایم.
نقد خود و خودآگاهی بدون سوگیری و بدور از خودشیفتگی، در مورد آنچه که هستیم و آنچه انجام میدهیم، و نگاهی به رفتارها و عملکردهایمان، بدون آنکه خودمان را گول بزنیم (حتی اگر دیگران را فریب دادیم) میتواند گام موثری برای حفظ و افزایش این سرمایه باشد.
انسانها برخلاف سرمایههای مالی و ... تنها سرمایههای هستند که از دست دادنشان غیرقابل بازگشت و غیرقابل جبران است. معتقدم باید برای حفظ سرمایه انسانی خودمان و انسانهای اطرافمان باید تلاش کنیم، ببینیم، بشنویم و فکر کنیم!
با عشق به همه انسانهای که، سرمایه بودنشان، را در کنارم داشتهام، دارم و خواهم داشت.
[دوشنبه, اردیبهشت ۰۶, ۱۴۰۰
|
0
نظر
]
جواد ظریف در مورد هواپیمایی اوکراین به آقایان (نقل از خودش) میگوید: «اگر موشک خورده بگید ما ببینیم چطوری میتونیم علاجش کنیم».
این «علاج» (پروپاگاندا) که آقای ظریف از آن میگوید همان پروپاگاندای سیستماتیکی است که در موردش گفتهاییم و میگوییم. این «علاج» نام دیگر «پروپاگاندا»ست دروغها و اطلاعات نادرستی است که نگار مرتضویی، نایاک و پیادهنظام عادیساز شَر به خورد مخاطبان و چهانیان میدهند. عمده کار «پروژه علاج» را بخش کرواتی و بیحجاب وزارت امور خارجه جواد ظریف عهدهدار است.
نگار مرتضویی یکی از اصلیترین مهرههای پروپاگاندا و نایاک و سیستم علاج جواد ظریف است، از اصلیترین اعضا بخش بیحجاب وزارت امور خارجه جواد ظریف که کارش علاج است.
نگار مرتضویی کارش در پروژه علاج (پروپاگاندا) چیست؟ به زبان ساده بگویم برای مثال «مردم ایران با عصبانیت میگویند جواد ظریف دروغگو است، نگار مرتضوی در رسانههای خارجی میگوید مردم ایران از اینکه جواد ظریف در مقابل دروغ ایستاده خوشحال هستند»، در مثالی دیگر: «مردم میگویند ما به دلیل ناکارآمدی حکومت مرغ و روغن نداریم، نگار مرتضویی در رسانههای خارجی میگوید مردم ایران ترامپ و تحریم را عامل کمبود مرغ و روغن میدانند». در مثالی دیگر: «شخصی در اعتراض به فساد و مالباختگی در مقابل وزارت کشور خودسوزی میکند، نگار مرتضویی کارش این است بگوید شخصی در اعتراض به بلوکه شدن پول ایران در خارج از کشور خودسوزی کرد»
نگار مرتضویی و دیگر دوستانش که از قشر کرواتی و بیحجاب و بیدغدغه خارج از ایران و گاها داخل ایران هستند، «کارشان این است که وقتی کسی پا رو گلوی شما گذاشته یا به شما تجاوز میکند، جلوی دهان شما را بگیرند و نگذارند شما فریاد بزنید، کمک بخواهید یا اعتراض کنید.» نگار مرتضویی اکنون در تیم رسانهای نایاک با مینا جعفری مشغول کار (علاج یا همان پروپاگاندا) هستند.
دقیق باید بگوییم که «علاج» نام دیگر «پروپاگاندا» است. و علاجگران عادیسازان شَر هستند که قربانی کردن حقیقت، مردم و ایران را علاج میدانند. کارگزاران «پروژه علاج»، نایاکیها، تریتا پارسی، نگار مرتضویی، جمال عبدی و فرناز فصیحی و... هستند. بخش کرواتی و بیحجاب وزارت امورخارجه جواد ظریف.
به قول مجید توکلی: «نگار مرتضوی نمادِ ابتذالِ شر است. نمادِ توجیهگریِ نادرستیها، عادیسازیِ شر، بیاعتبارکردنِ حقیقت، پنهانکاری برای تضعیف ستمدیده، هیاهو برای تقویت بیداد، مدارا با نادرستها و نامدارایی با جانبهلبرسیدگان.
او در سیاهترین نقطه از روایتهای درد و رنجِ ما در عصرِ تاریکی نشسته است»