| 2 نظر ]
آقای باقی برای تصویر دو همجنس‌گرا نوشتند: «چندش‌آور»

در پاسخ ایشان نوشتم:

«‏دفاع از حقوق اقلیت‌های جنسی با هر هویت، گرایش و رفتار جنسی، دفاع از حقوق بشر است. به‌عنوان فعال حقوق بشر نباید به نقض حقوق انسان‌ها و برخوردهای سنتی و گسترش هموفوبیا دامن بزنیم چرا که این امر حمایت از نقض حقوق بشر است.»

ایشان در پاسخ نوشت:

«‌‌عزیز من مسائل را اینطور خلط نکنیم. مثلاً عمل قتل عمل شنیعی است و ما وقتی از حقوق قاتل وزندانی مجرم دفاع می کنیم به معنی دفاع از عمل اونیست. از نظر من عمل ازدواج دوهمجنس چندش آور است و این غیر از دفاع از حقوق آنهاست.اگر من به آن تصویر نام چندش آور دادم هیچ ربطی به نقض حقوق آنان ندارد»

در پاسخ نوشتم:

مقایسه اقلیت‌های جنسی با قتل کاملا نادرست است. قتل جرم است برای همین به آن شنیع می‌گوییم، گرایش، هویت و رفتار جنسی، نوعی تمایل و حالت برای انسان است که اعلام نفرت یا انزجار علیه آن مصداق نفرت‌پراکنی است.
تعیین گرایش، هویت و رفتار جنسی همانند حق حیات و حق زیست بوده و از حقوق بنیادین انسان‌هاست.

‌‌مقایسه عمل قتل با گرایش، هویت و رفتار جنسی اقلیت‌های جنسی کاملا نادرست و در راستای مترادف دانستن آن با جرایمی چون قتل است. قتل چون جرم است به آن شنیع می‌گوییم، ولی همجنس‌گرایی جرم نیست، «چندش‌آور» واژه‌ای در راستای ابراز «انزجار و تنفر» از یک عمل ناپسند است، اگر این نفرت مجال بروز پیدا کند به چه شکلی خواهد بود؟

‌‌‌این شکل از ابراز نظر که منجر به دامن زدن به هموفوبیا می‌شود از یک فعال حقوق بشر قابل قبول نیست، ممکن است خیلی از موضوعات مورد پسند من نباشد، اما موضع‌گیری علیه آن می‌تواند منجر به نفرت‌پراکنی و در این مورد خاص منجر به گسترش هموفوبیا شود

‌‌از سویی این شکل از گفتار (نفرت‌پراکنی) ماهیت اقلیت‌های جنسی را جرم می‌داند که برخلاف حقوق بشر است. رفتار، هویت و گرایش جنسی متفاوت، می‌تواند مورد پسند ما نباشد، هم‌ردیف دانستن آن با قتل، شکلی از تضییع حقوق اقلیت‌های جنسی است که اگر آن تنفر فرصت بروز پیدا کند، جرم انگاری  منتهی به زندان و اعدام می‌شود. یک فعال حقوق بشر نمی‌تواند همزمان هموفوب و  مدعی دفاع از حقوق بشر باشد.
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
.
در جامعه و قوانین ما، زنان و دختران حق انتخاب و آزادی ندارند، حق انتخاب گرایش جنسی را ندارد و اگر همجنس‌گرا باشند هزاران برچسب منحرف و خراب می‌خورند، نمی‌توانند آنگونه که می‌خواهند با دوستانشان سفر بروند چون خانواده معتقد است دختر نباید شب بیرون از خانه بماند، رابطه جنسی قبل از ازدواج را نشان از بی‌عفتی او می‌دانند و... 

چه لذت یا دلیلی دارد زن جوانی که با صدها مانع و محدودیت مواجه است را در تنگنای بیشتر قرار بدهیم؟ او را از ابتدایی‌ترین حقوقش، از سفرها، از لذت‌ها، از زندگی، خنده و شادی، با توهماتی چون غیرت و تعصب و با بهانه‌های چون زن بودن منع کنیم و خود را عاقل‌تر بدانیم!

ما در مقام مالک یا تصمیم‌گیر آنها نیستیم که بتوانیم بگوییم چگونه زندگی کنند، چگونه لباس بپوشند، با چه کسی یا کسانی رفت‌و‌آمد کنند، در روابط‌شان کنکاش کنیم، ما، پدر، پسر، همسر، همراه، دوست و یارشان هستیم، اگر نتوانیم آزادی و استقلال‌شان را بپذیریم، طبعا برخوردهای غیرعقلانی و غیرانسانی خواهیم داشت که از جهل و عدم آگاهی ما سرچشمه می‌گیرد.

در جامعه ایران قوانین متحجر و عقب‌مانده و سنت‌های جاهلانه به اندازه کافی حقوق زنان را نادیده می‌گیرد و آزارشان می‌دهد، جامعه سنتی و عرف‌های نادرست حاکم از حجاب اجباری تا شرایط نابرابر ازدواج و نقض حقوق ابتدایی، نفس زنان را بریده‌اند، در این شرایط وانفسا ما پا روی گلوی زنان و دخترانی که اطرافمان هستند، (مادر، خواهر، همسر، دختر و دوست‌دخترمان) نگذاریم.

تا حالا از دختر یا زنی که کنارمان است پرسیده‌ایم که او چه چیزی دوست دارد، چه انتخاب‌های برای زندگی‌اش دارد؟ یا مدام حق انتخاب و آزادی او را به بهانه‌های واهی سلب کرده‌ایم؟ می‌دانیم او هم همچون ما عقل و قوه تشخیص و تفکر دارد؟ می‌تواند درست و غلط را تشخیص بدهد، تصمیم بگیرد و راهی که دوست دارد را برود؟ یا صرفا چشم‌هایشان را به تعصب و جهل بسته‌ایم و او را ضعیفه، جنس دوم و ناقص‌الخلقه می‌دانیم؟‌ ما باید بیشتر از آنکه خود را مالک زنی بدانیم، حامی و همراه او باشیم، بگذاریم آنگونه که دوست دارد و انتخاب می‌کند زندگی کند و طعم آزادی را بچشد که زندگی فارغ از جنسیت بدون آزادی بی‌معنا و مبهم است.

پی‌نوشت: چند رخداد پیرامون این موضوعات را در ذهنم مطرح کرد.
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]



چهار سال با سرطان مبارزه کرد، اما آن‌چیزی که او را کشت گلوله بود نه سرطان!

حرف‌های دردناک مادر مهرزاد رضایی را گوش کنیم، حرف‌های که از خون پسرش می‌گویند، همین، به این دردها گوش کنیم و آنها را بشنویم.

صدای زنی را بشنویم که ۲۲ سال پسر یتیم خود را با خون و دل بزرگ کرده و در یک چشم به هم زدن با گلوله‌ای، زندگی را از او گرفته‌اند!

گوش کنیم و آدم‌های دیگر را فرابخوانیم که گوش کنند، این دردها و این حرف‌ها را باید شنید. این مادران و این عزیزان را باید ببینیم و بشنویم، اکنون تنها کاری است که می‌توانیم بکنیم.

‏«بچه‌م چهار سال سرطان داشت، اینجا تو وطن خودش از پشت سر با تیر بزنن تو کمرش، با سر بخوره زمین، فرقش دو نیمه بشه، آخه من بچه‌م رو ۲۲ سال با یتیمی بزرگ کردم، عاشق پسرم بودم، سایه سرم بود، بچه‌م رو کشتن، آخه گناهی چی بود؟ مریض بود داشت می‌اومد خونه! بچه‌م همه کسم بود، امیدم بود، نون‌آورم بود. شکایت کردم یازده ماه تموم می‌رفتم دادگستری، آسانسور دادگستری خراب بود، از اون بالا پرت شدم پام شکست، قوه قضاییه، دوباره اونجا، یازده ماه جواب نگرفتم.»

صدای مادر مهرزاد رضایی، ۲۵ ساله که در آبان ۹۸ با گلوله‌ی نیروهای امنیتی کشته شد.

از صفحه
1500tasvir

ادامه نوشته ... »