چهار سال با سرطان مبارزه کرد، اما آنچیزی که او را کشت گلوله بود نه سرطان!
حرفهای دردناک مادر مهرزاد رضایی را گوش کنیم، حرفهای که از خون پسرش میگویند، همین، به این دردها گوش کنیم و آنها را بشنویم.
صدای زنی را بشنویم که ۲۲ سال پسر یتیم خود را با خون و دل بزرگ کرده و در یک چشم به هم زدن با گلولهای، زندگی را از او گرفتهاند!
گوش کنیم و آدمهای دیگر را فرابخوانیم که گوش کنند، این دردها و این حرفها را باید شنید. این مادران و این عزیزان را باید ببینیم و بشنویم، اکنون تنها کاری است که میتوانیم بکنیم.
«بچهم چهار سال سرطان داشت، اینجا تو وطن خودش از پشت سر با تیر بزنن تو کمرش، با سر بخوره زمین، فرقش دو نیمه بشه، آخه من بچهم رو ۲۲ سال با یتیمی بزرگ کردم، عاشق پسرم بودم، سایه سرم بود، بچهم رو کشتن، آخه گناهی چی بود؟ مریض بود داشت میاومد خونه! بچهم همه کسم بود، امیدم بود، نونآورم بود. شکایت کردم یازده ماه تموم میرفتم دادگستری، آسانسور دادگستری خراب بود، از اون بالا پرت شدم پام شکست، قوه قضاییه، دوباره اونجا، یازده ماه جواب نگرفتم.»
صدای مادر مهرزاد رضایی، ۲۵ ساله که در آبان ۹۸ با گلولهی نیروهای امنیتی کشته شد.
از صفحه
1500tasvir
[شنبه, دی ۱۳, ۱۳۹۹
|
0
نظر
]
0 نظر
ارسال یک نظر
با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان میگذارید سپاسگزارم.
با مهر
حسین