[یکشنبه, اردیبهشت ۲۹, ۱۳۹۲
|
5
نظر
]
چندی پیش مطلبی تحت عنوان تلخ تر از تلخی ، گزارش یک واقعه ! منتشر کردم . این گزارش در مورد دخترمعلولی به نام هانیه بود که صبح 26 مرداد 1391 بعد از زلزله آذربایجان در روستای سرند ورزقان رها شده بود ، به گفته مددکاران زن حاضر در کمپ سرند تمام بدنش کبود بوده ، دست ها و پاهایش که جای طناب در آن نمایان بود کبود شده بود و با توجه به شواهد ، مددکاران زن از احتمال قوی تجاوز جنسی به این دختر بی گناه خبر می دادند .
متاسفانه بعد از منتشر شدن این گزارش محمد رضا صادقی ، مدیرکل بهزیستی استان آذربایجان شرقی در مصاحبه با آناج با کتمان این واقعه گفته بود : چنین موردی تا به حال دیده نشده است، هر شخصی که در مراکز ما پذیرش می شود ابتدا، مخصوصا قشر زنان مورد معاینات پزشکی قرار می گیرند که تا به حال چنین موردی گزارش نشده است.
این کتمان حقیقت از سوی مدیرکل بهزیستی استان آذربایجان شرقی در حالی صورت گرفت که مستندات موجود حرفهای ایشان را کاملا نقض می کرد ، چرا که براساس شواهد و مستندات این دختر معلول به اورژانس اجتماعی تبریز تحویل شده بود و ایشان با دروغ و کتمان حقیقت سعی بر انکار ضعف خود در مدیریت این نهاد در استان مربوطه داشته است .
من و بسیاری از دوستانم بعد از آن جریان پیگیر وضعیت هانیه بودیم و با مراکز مختلف امدادی و بهزیستی در تبریز تماس گرفتیم اما متاسفانه تاکنون هیچ خبری از وضعیت این دختر معلول آسیب دیده بدست نیاوردیم و در نهایت متهم به نشر اکاذیب و دروغ گویی شدیم .
در راستای شفاف سازی و پاسخگو بودن مدیر کل بهزیستی استان آذربایجان شرقی در مورد مفقود شدن این دختر معلول و همچنین در مقام دفاع از عملکرد مثبت امدادگران کمپ سرند ، تصاویری از دختر معلول و ماموران اورژانس اجتماعی منتشر می گردد . هم اکنون من هم همانند بسیاری از هم میهنانم انتظار دارم تا آقای محمدرضا صادقی در مورد وضعیت این دختر معلول پاسخگو بوده و اطلاع رسانی کنند .
5 نظر
امروز رفته بودم نونوایی، یک دختر مشخصا عقب مونده اومده بود تو صف ایستاده بود. جلوی صف بود. یکی از آقایون سن بالا و شکم خیکیِ نانوا تو اون پنج دقیقهای که منتظر سفارش بودم بارها با یک نگاهی این بدبخت رو برانداز میکرد که انگار یک لقمهی راحتالوصل پیدا کرده. الان که این خبر رو خوندم یادش افتادم. خیلیها اینقدر اخلاق پیششون نزول کرده که از هیچ لقمهای نمیگذرن. ولو یک زلزله زده یا عقب مونده. برای شهوتشون حتا به زور و خشونت فیزیکی هم متوصل میشن. متاسفانه.
تا هنوز ادمهاى خوبى مثل شماها عزيزان پيدا ميشود، مرهم دل هست.
من بعنوان یک مرد از شنیدن این وقایع هولناک از انسان بودم شرمگین میشوم ای کاش در این مورد جنایت ها یعنی آزار جنسی به کودکان و معلولین ما هم مانند کشورهای لهستان و هلند متجاوزین را عقیم میکردند تا عبرت باشند تمام عمر برای دیگران .
حق این آشغالی که تجاوز کرده اینه که جلوی دوربین بهش تجاوز کنن تا جهان ببینتش
درود بر شما هموطن عزیز؛باعث تاسف است که اینقدر دیر با وبلاگ شما اشنا شدم.من مادری هستم که دختری هم سن وسال هانیه داستان شما دارم و از شنیدن این واقعه به خود لرزیدم.به گمانم قبل از انکه به قضاوت مسؤلین مسؤلیت گریز روم باید سراغ خودم و دیگر هم میهنانم بروم.چرا اینقدر بی خبریم؟چرا گوشها و چشمهایمان را بسته ایم تا نبینیم و نشنویم دردهای اطرافمان را؟قلمتان پر توان و وقدمهایتان راسخ.
ارسال یک نظر
با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان میگذارید سپاسگزارم.
با مهر
حسین