| 1 نظر ]

فریاد پر طنین جوان در هوا شکفت
ای سبز جامگان
ما و شما ، برادران و خواهران محنت کشیده ییم
سهم برادران و خواهران ستمکش گلوله نیست
ما تن به زندگانی ننگین نمی دهیم
نا گه صفیر تیر هوا را ز هم درید
شگرف خون جوان بر زمین چکید
بر خاک اوفتاد
در خون تپید
در وقت مرگ روی لبش خنده یی شکفت
با خون خود نوشت
آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما
زد روزگار سکه ی عزت به نام ما
مادر چنان عقاب به بالین او رسید
فرزند را به سینه ی پر مهر خود فشرد
دستی میان اشک به موی جوان کشید
بر روی خون گرفته ی او بوسه یی نهاد
در موج اشک گفت
رویت سپید باد شهادت مبارکت
از ما ببر به جمع شهیدان سلام ما
با کشتگان بگو
با ننگ ظلم زیستن ما حرام ما
فرزند پاکزاد
مغرور و سربلند
لبخند زد به مادر و در آخرین وداع
با دیدگان سرخ شهادت نگاه کرد
گفتا که ای عزیز ترین تکیه گاه من
بشنو پیام ما
ما کشتگان راه میهن و آزادی هستیم غم مدار
پاینده ایم و این آخر کلام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

شیوا ، از آنجا که خون انسان ها ، پشتوانه قدرت و حکومت شد ، از آنجا که با جمجمه ای سر انسان ها مناره ها برپا کردند ؛ ناله ها بر می خیزد توفان ها بر پا می شود . بله از خانه های بی نام ، تا سفره های بی شام ، از شکستگی سر چوبه ی دار خون آلود ، تا کنج زندان ، از دیروز مرده ، ‌تا امروز خونین تا فردای خندان ، شعله به شعله و زنجیر به زنجیر توفان بر پا می شود .

توفانی خشگمین و خروشان بر پا می شود و زنجیر بندگی و اسارت را پاره می کند تا انسان ستمکش بشکند دیو استبداد را و بشکافد سینه ای تابوت تفکرات باطل و کهنه را و آنجاست تپش قلب خون آلوده ی زمان ، تندتر می شود تند تر دم به دم و روز آزادی انسان ستمکش قدم به قدم نزدیکتر می شود .

روزگاری از آشنایی من با مبارزی همچون تو می گذرد و هر روز بیشتر وجود پاک تو بر من و ما عیان می شود ، تو سرشار از محبت به انسان های بودی و هستی که زندگی چهره سیاهی از خود به آنها نشان داده است . آخرین نگاه تو را در صف حامیان مهدی کروبی جلوی ستاد شهروند آزاد دیدم ؛ آنجا هم برای گرفتن حقوق انسانی و آزادی فریاد می زدی . فکر نمی کردم بعد از آن برخورد کوتاه تو را به بند بکشند و ما را هراسان از حال و اوضاع تو بکنند .

شیوای عزیز ، حکومتی که خود شعار عدالت و دین داری می دهد با بی عدالتی و بی دینی کامل خون نداها و سهراب ها را بر زمین ریخته است ، شیوا ها ، سمیه ها و عبدالله ها و ... را در زندان ها حبس کرده است ، در بند جهل و نادانی به ترانه ها و دختران و پسران تجاوز کرده است تا با هر ظلم و ستمی فریاد انسان های آزادی خواه را سرکوب کند و حکومت خود را پا برجا نگه دارد .

اما دریغ که این فریاد ها هر روز بلندتر و رساتر خواهند شد و حاکمان ظالم و دیکتاتور با گذران روزگار و بلندی فریاد های آزادی خواهانه آنها را نخواهند شنید تا زمانی که دیگر برای شنیدن این فریاد ها و ناله ها دیر شده است و این عاقبت تمامی حاکمان اینچنینی است .

شیوای عزیز با وجود اینکه تهدید می کنند ، می گیرند و می کشند ما هر روز بلندتر فریاد خواهیم زد که یاران در بند ما را آزاد کنید و می دانم که روز آزادی انسان ستمکش زودتر از آنچه که ستمگران تصور می کنند فرا خواهد رسید و من نیز همانند پدر ، مادر ، خواهران و دوستانت انتظار آزادی تو را می کشم تا باری دیگر با محبت ها و دلسوزی های تو سیاهی از روزگاران انسان های ستمکش پاک شود .

پی نوشت :
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]



کمی آن طرف تر از مرز زندگی
زوربای یونانی مرا به رقص می خواند
در کنار گورستانی متروک
مرده ها بر سر تابوت می رقصند
آنها تحلیل می کنند زندگی را
و فریاد می زنند : ...
من در پی یافتن حقیقتی نا معلوم
پیکرم را بر خاک گورستان می کشم
تا شاید لاشه ای برایم از نسل های سوخته بگوید
نسل هایی که قرن به قرن فنا شده اند و شعور انسانیشان در قاب دین ورزی گم شده است !
نعش ها سرگردان
نعش دینداران خداپرست
که همه عمر لاف زدند
با نعش مردگان از خدا بی خبر
هر کدام در به در در پی معاد می گردد...
جاهدان یک عمر جهالت کردند
زاهدان یک عمر رذالت کردند
مومنان یک عمر جنایت کردند
به اسم دینشان تجاوز کردند
کتاب های الهی را در مغزم دوره می کنم ...
شعارشان این بود : کمال انسانی !
هدیه شان این بود : حقارت !
ترانه زوربا همچنان بر فضا حکمفرماست
در همان فضای وهم انگیز به دنبال لاشه ها می رقصم
نعش ها سرگردان
به دنبال حقیقت می گردند ...
افسوس !
باور نکرده اند که همه عمر فریب خورده اند.

شروین صفایی

مگر فریب غیر این است که در ظاهر جای مهر بر پیشانی و همیشه ذکر گویان باشی و در باطل پرده دخترکان بی پناه را پاره و پسرکان جوان را خورد و شکسته کنی ؟
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

ما به کشتار مردم بی گناه می گوییم نه ؛
ما به اعترافات دروغین می گوییم نه ؛
ما به دروغ پردازي می گوییم نه ؛
به زندان و شکنجه می گوییم نه ؛
به آلت دست شدن می گوییم نه ؛
به فریب و ریا می گوییم نه ؛
به زد و بند می گوییم نه ؛
به دزدی می گوییم نه ؛
ما با هم هستیم ،
با هم ما دريائيم ،
با هم ما تسخير ناپذيريم ،
ما را نمی توان شکت داد .
اما ...

آقای شریفی نیا می دانی فرق ما با تو و امثال تو چیست ؟ ما چیزی برای از دست دادن نداریم ! زندگی ، ثروت ، رفاه ، امنیت و آرامش ، هیچ چیزی برای باختن و از دست دادن نداریم اما شما خیلی چیزها برای از دست دادن دارید و برای آن که آنها را حفظ کنید تن به هر ذلتی و دست به همه کاری می زنید حتی بعید نیست که فردا عکس شما در میان لباس شخصی ها بعنوان سرکوب گر مردم منتشر شود .

اگر تا همین یک هفته قبل در مورد شما حرفی می زدیم می گفتیم که محمد رضا شریفی نیا مافیای سینمای ایران است و پشت پرده چه کارها که نمی کند همه ما را متهم می کرند به وطن فروشی و ... اما حالا که خودتان نقاب از چهره برداشتید همه شما را با چهر واقعی می بینند ! ببینید با چه کلماتی از شما یاد می کنند وطن فروش ، قاتل ، خائن ، کودتاگر و ...

آخر شما که از یک چماق بدست و سرکوب گر یه کارگردان می سازید و خود نیز وارد بازی های او می شوید چه انتظاری می توان از شما داشت ؟ ای کاش کمی از شرف و وجدان آن نوجوان های 15 و 16 ساله در شما بود آن موقع شاید می شد از شما بعنوان یک انسان نه کم و نه بیش یاد کرد .

آقای شریفی نیا حقا که شما همان ولید سریال امام علی هستید که اکنون در جامعه با همان نقش ظاهر شده اید ، کودتای که شما اگاهانه یا ناآگاهانه پشت آن ایستاده اید شما را به مردم شناساند و بدانید همین عمل شما پشتتان را خم خواهد کرد همانگونه که در بین مردم سرافکنده شده اید و جای در دلهای این مردم حق طلب ندارید

پی نوشت :
  1. محمد رضا شریفی نیا جان سپرد
ادامه نوشته ... »