| 2 نظر ]

با مامانم رفتیم دادستانی و برگشتیم، دیگه مثل قبل نمی تونست راه بره، همش باید یه کم می نشست تا دوباره بتونه ادامه بده. مثل همه این سالهای که بدون خستگی ادامه داده.
گاهی ما بچه ها با گرفتاریها و مشکلاتی که درست می کنیم باعث پیری زودرس برای پدر و مادرهامون میشم. وقتی از پیری پدر و مادر حرف می زنم ناراحت میشم و غصه ام میگیره! 
با همه ناراحتی های که داشت
باز از کنار هم بودن لذت بردیم و خندیدم و یاد خاطره های گذشته افتادیم. از روزهای گفت که بخاطر من تو خیابون های تهران سرگردون بود و دنبال یه راه چاره، راهی برای آزادی.
#مادر
#مامان
#زندگی

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]

حضور زنان در سیستم تاکسی اینترنتی (تپسی) را ندیده بودم. وقتی با او حرف زدم و از حضور زنان در این سیستم جدید گفت تازه متوجه شدم زنان ایرانی با وضعیت موجود چگونه در عرصه های مختلف چون تاکسی اینترنتی و ...، بی سروصدا و دوشادوش مردان پیشرویی می کنند و سعی می کنند جایگاه خود را در جامعه بدست آورند.
می گفت "سالهاست که با ماشین کار می کنم و خرج زندگیم را در میآورم". مادرم به او نگاه می کرد و می گفت "آفرین که کار می کنی." باید فرصت های شغلی همچون تپسی و ... را به زنان اطرافمان معرفی کرده و به مشارکت در کار و جامعه تشویق شان کنیم. اینگونه شاید بتوان گام به گام زنان را برای رسیدن به آنچه باید داشته باشند همراهی کرد و به آینده ای خوب و روشن امیدوار شد.
ادامه نوشته ... »