| 1 نظر ]
از خاک بگذشتم و ... بر آب بنشستمروزگاری بس سنگبر دفتر خاطرات بنوشتم خویشتن را سرا پای گل بگرفتمتا غم درون من نبینیروی شاد و لب خندان بینیتو چه می دانستی از اندوه درون من !!؟خویشتن را ردایی سپید بدادمگذشته ی سیاه خویش بپوشاندآینده سپید به رویت بگشایدتا که دفتر سیاه من نخوانیشعر از محسن نعمانیدوست داشتن ها ، عشق ها ، حقیقت ها ، مبارزها ، آدمها ، عدالت ها ، زندگی ها ، محبت ها ، خوشی ها ، خوبی ها همه ظاهری و دروغ شده اند . فقط تو حرف هستن تو عمل باید انتظار راستی و درستی نداشته باشی !اون مبارزانی...
ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
چشمم اگر خطا کند دل که خطا نمی کند تن به زمانه داده ام هر چه زمانه می کندرفیق و دوست عزیزم هر چیزی رو که می بینی و بهت گفته میشه رو نباید باور کنی همیشه از دلت واقعیت رو بپرس ! ببین چی بهت الهام می کنه ! گاهی اوقات نیاز بر خلاف اونی که می خوای برخورد کنی تا بتونی واکنش ها و برخورد ها رو ببینی ! تا بتونی خیلی از مسائل رو درست کنی !زمانهای قديم وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود فضيلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.ذکاوت! گفت : بياييد بازی کنيمٍ ، مثل قايم باشکديوانگی...
ادامه نوشته ... »