دل دیوانه ی من
رفت و بر شاخه نشست
دل بیچاره ی من
*
منتظر ماند که باز
برسی از ره دور
شب تنهایی او
پر شود از تو و نور
*
عاقبت ستاره شد
دل ماتمزده ام
رفت تا خلوت ابر
در شب غم زده ام
*
عاقبت بهانه شد
عشق و شیدایی من
حرف آغاز تو شد
شعر تنهایی من
*
عاقبت شراره شد
شعله های قلمم
آتش سرخ دعا
به نگاه هر شبم
*
عاقبت ترانه شد
دردهای دل من
موج دریای خداست
به تن ساحل من
*
عاقبت خاطره شد
شانزده سال گذشت
به تماشای سکوت...
و شکست...
*
....
متولد شده ام !
...
0 نظر
ارسال یک نظر
با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان میگذارید سپاسگزارم.
با مهر
حسین