[جمعه, مهر ۱۷, ۱۳۸۸
|
0
نظر
]
در مکتب خانه دلم
نام تو را خواندن حرام است در کنار وجودم
تو گناه من بودی !
بودن و نبودن ما دروغی بیش نبود .
نباید با بوی تنت مست می کردم
هنگامی که دستانت را برای بوسیدن می خواستم
نباید مغلوب نگاه مهربانت می شدم
هنگامی که سرمه ای سیاه را در چشمان زیبایت می دیدم
نباید دستم را می لرزاندم
زمانی که دستانم نوازش و گرمای تو را می خواستند
کاش از اول ندیده بودم تو را
از شکوفه ها دل کندن سخت است
دل سپردن به برگ های زرد پائیز شکننده است
همین است سزای دل
بی بهانه و صادقانه خواستن
تنبیه اش شکستن است
در کنار زندگی گذشتم از دل !
چگونه پاک کنم این سیاهی های قلم را از دفتر دل
می گویند خاطره است
زخم را نمی بینن !
دل دیگرخسته شده است
به حرف من گوش نمی دهد
دل گفته بود که فردا دیر است
اگر غصه بیاید امروز
گفته بودم که اگر غصه بیاید امروز
تا همیشه
دل درگیر است .
0 نظر
ارسال یک نظر
با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان میگذارید سپاسگزارم.
با مهر
حسین