| 12 نظر ]


صبح 26 مرداد 1391 دختری حدودا 15 ساله با ظاهری آشفته و ناراحت کننده جلوی کمپ ظاهر شد ، در نگاه اول متوجه کبودی صورت و دست هایش می شدی ، از حرکات و نوع برخوردش می شد فهمید که معلول ذهنی است ، برایمان سوال بود که چرا با چنین وضعیت ناراحت کنند ه ای و اینجا چه می کند ؟ 
یکی از دختران کمپ را که مددکار اجتماعی هم بود صدا کردیم ، آمدند و دست دخترک را گرفتند ، بشدت از ماشین و آدمها هراس داشت ، بخصوص از مردان می ترسید ، دختران او را داخل کمپ آورند و بعد از حمام بردنش ، لباس مناسبی تنش کردند و به او آب و غذا دادند . 
اسمش هانیه و یکی از هم میهنان فارس زبان بود بومی و اهل منطقه آذربایجان نبود . بومی های منطقه می گفتند که از روز اول زلزله در آن منطقه ولش کرده اند و رفته اند ! روز اول چنین وضعیت بدی نداشت ، آری ،  به گفته دختران مددکاردخترک بارها مورد تجاوز قرار گرفته بود ، تمام بدنش کبود بود ، دست ها و پاهایش را با طناب بسته بودند و جای آن در دست و پای دخترک بی گناه کبود شده بود . 
این اتفاق پس لرزه ای هولناک برای تمام بچه های کمپ بود که ذهن بسیاری از ما را درگیر کرد ، اینکه واقعا پدر و مادری پیدا شده اند و این موجود بی گناه را در آنجا رها کرده اند ؟ اینکه در مدت پنج روز زلزله چرا هیچ کسی به این کودک بی زبان کمک نکرده بود ؟ این نشان از روزگار مرگ انسانیت در ایران ما است که بجای کمک به دخترک معلول به او تجاوز کرده و او را در مکانی سرد و نامعلوم رها می کنند .
آنروز ما با تلاش بسیار اورژانس اجتماعی تبریز را به منطقه کشاندیم و هانیه را تحویل بهزیستی دادیم ، امروز من هم همچون شما اطلاعی از سرنوشت آن دختر ندارم چرا که هر کاری در توانم بود انجام دادم تا از احوال وی باخبر شوم اما نتوانستم و کسی جوابگو نبود . 
ای کاش آنان که با انسانهای همچون امدادگران کمپ سرند برخورد می کردند حضور موثر و اعمال نیک این امدادگران در مناطق زلزله زده را که خودشان نیز به آن اقرار می کنند ملاک قضاوت خود قرار می دادند که اگر آنگونه بود شاید کمک قابل توجهی به هم میهنان آذری می کردند . 

شعری از فریدون مشیری به یاد هانیه 

روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا زخوبی ها تهی است
صحبت ازآزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجاست
قرن موسی چنبه ها است

روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را درپیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان یا جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است

ادامه نوشته ... »
| 0 نظر ]
ایدز بیماری هست که در بسیاری از جوامع بخاطر مشکلات اجتماعی ، فرهنگی و حکومتی نادیده گرفته می شود ، از جمله ایران که بخاطر برخی سنن و فرهنگ های اشتباه ، اطلاع رسانی در این باره و چگونگی مقابله با آن صورت نمی گیرد و بسیاری از اشخاصی که در این جامعه زندگی می کنند نا آگاه از این بیماری خاص قربانی آن میشوند .

اصولا زنان و دختران از اصلی ترین قربانیان این بحران جهانی هستند ، در بسیاری از مواقع روسپیان به دلیل خود بینی و بی احتیاطی مردان دچار این بیماری می شوند چرا که مردان دوست دارند در هنگام برقراری ارتباط جنسی از وسیله های محافظ استفاده نکنند و این خطر مبتلا شدن روسپیان را افزایش می دهد .

کودکان نیز بی گناه ترین و مظلوم ترین قربانیان این بحران هستند که بی آنکه خود بخواهند از مادرخویش این بیماری را به ارث می برند و در طول زندگی خود رنج های بسیاری را متحمل می شوند .

شکسته شدن تابوهای که باعث عدم آگاهی مردم درباره این بیماری می شوند بسیاری از مشکلات را برطرف می کند ، کنار گذاشته شدن تابوهای اخلاقی و فرهنگی که باعث گسترش این بیماری هستند آگاهی مردم را درباره این بیماری افزایش می دهد و به این طریق می توان با ایدز مقابله و مبارزه کرد . 



ایدز سرنام عبارت (به انگلیسی: AIDS یا Acquired immune deficiency syndrome) به معنی نشانگان نقص ایمنی اکتسابی است. ایدز یک بیماری پیشرونده و قابل پیشگیری است، این بیماری حاصل تکثیر ویروسی به نام اچ‌آی‌وی در بدن میزبان است  که باعث تخریب جدی دستگاه ایمنی بدن (معروف به نقص ایمنی یا کمبود ایمنی) انسان می‌گردد که خود زمینه‌ساز بروز عفونت‌های موسوم به فرصت طلب است که یک بدن سالم عموماً قادر به مبارزه با آنهاست و در نهایت پیشرفت همین عفونت‌ها منجر به مرگ بیمار می‌گردد به طوری که بیماری سل عامل اصلی مرگ و میر در میان مبتلایان به ایدز در سراسر جهان است.
در سال ۱۹۸۱ هشت مورد وخیم از ابتلا به بیماری کاپوسی سارکوما یکی از انواع خوش‌خیم‌تر سرطان که معمولاً در میان افراد سالمند شایع است، در میان مردان همجنسگرای نیویورک گزارش شد. تقریباً هم‌زمان با این موارد، شمار مبتلایان به یک عفونت ریوی نادر در کالیفرنیا و نیویورک بالا رفت. با این که در آن زمان عامل شیوع ناگهانی این دو بیماری مشخص نشده بود، اما معمولاً از این دو واقعه پزشکی به عنوان آغاز ایدز یاد می‌کنند. در طی یک سال این بیماری بدون نام، گسترش زیادی داشت تا سرانجام در ۱۹۸۲ آن را ایدز نامیدند.



از سال ۱۹۸۸ به منظور افزایش بودجه‌ها و همچنین برای بهبود آگاهی، آموزش و مبارزه با تبعیض‌ها اول دسامبر هر سال (۱۰ آذر) به عنوان روز جهانی ایدز معین شده‌است و هر سال برای این روز شعاری نیز در نظر گرفته می‌شود.
ایدز پدیده‌ای پزشکی-بهداشتی است که ابعاد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن بسیار گسترده‌ است. در سال ۱۹۹۶‌ سازمان ملل متحد ایدز را نه تنها به عنوان یک مشکل سلامتی مورد توجه قرار داد بلکه آن را یک مسئله بر سر راه پیشرفت بشری برشمرد. همچنین در سند استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا (۲۰۰۲) این کشور خود را متعهد به هدایت جهان برای کاهش تلفات هولناک اچ.آی.وی/ایدز دانسته است. بیش از ۹۰ درصد موارد ابتلاء مربوط به کشورهای جهان سوم و در حال توسعه‌ است. ایدز در حال حاضر چهارمین علت مرگ و میر بشر است که پیش بینی می‌شود تا سال ۲۰۱۰ مقام اول را از آن خود نماید.


لینک های مرتبط : 

World AIDS Day link :


ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]




ایران من

بزرگتر از دنیای توست
ای نارفیق

رویای من
بیگانه با دنیای توست
ای نارفیق

هرگز فراموشم نشد
فریاد آن خونین سحر
باید چشم چوشم ، بیا
این ما و مرز پر گهر

دلتنگ بارانیم و
می باریم و دریا می شویم
سرشار از ایرانیم و
می مانیم و فردا می شویم

می مانیم
دلبسته ایرانیم
بارانیم
دریاییم
فرداییم

شعر از مسعود پدرام


ادامه نوشته ... »
| 1 نظر ]
"The future of Iran and the further development of our beloved land are of utmost concern to all Iranian citizens at large and in particular those who have endured hardship on its behalf. For this reason, under the current circumstances, I believe that we must continue to endure the difficulties and challenges at hand, and seek to bring prosperity to our beloved land from inside our borders.

I am of the opinion that Iran's challenges are mainly of a domestic nature and as a result should be resolved by the people of this land. It goes without saying that foreign interference in an attempt to resolve the challenges facing Iran will only further exasperate the scope and seriousness of the crisis inside Iran. In order to prevent such an event from occurring it is not out of the ordinary for every Iranian citizen to begin thinking about ways in which each and every one of us, in our own capacity, can become involved in moving our nation towards a brighter future.

I believe that in order to overcome the challenges faces our nation, we must stand firm regardless of the events and circumstances we face. I believe that we should stay in Iran; we must remain true to our principles, values and thoughts and take the necessary steps from inside Iran in order to secure the future of our land; for if we remain indifferent towards the challenges facing our nation today, we will not be able to secure a bright future for our children and generations to come. As such as I have repeatedly stated in the past, I will continue to stay in Iran despite the extremely difficult living conditions, working alongside my compatriots in order to build a prosperous and free Iran."
ادامه نوشته ... »
| 6 نظر ]



آینده و پیشرفت ایران مهمترین دغدغه ای ایرانیان و بالاخص ایرانیانی است که به خاطر این سرزمین سختی های زیادی را متحمل شده اند. به همین دلیل در شرایط کنونی اعتقاد دارم که برای این امر باید باز هم سختی ها و مشقت ها را به جان خرید و هم چنان در داخل ایران برای آبادانی این سرزمین تلاش کرد.

 بر این باورم که مسائل ایران بیشتر مسائل داخلی است و مشکلات باید توسط مردم خود این سرزمین حل شود. بدیهی است که دخالت بیگانه برای حل مشکلات، کشورمان را با بحران جدی تر و بزرگتری مواجه خواهد کرد. برای جلوگیری از بروز این وضعیت پیچیده چندان عجیب نیست که هر ایرانی به این فکر بیفتد تا به هر اندازه که در توان دارد برای کشورش گام بردارد تا آینده ای روشن را برای ایران رقم بزند.

 معتقدم باید در مقابل تمام حوادث و سختی ها ایستادگی کرد تا بتوان بر آنها چیره شد. می گویم که باید در ایران ماند و با پافشاری بر اصول ، ارزش ها و افکار خود در داخل ایران گام های موثری را برای آینده این کشور برداشت چرا که بی تفاوتی امروز ما در قبال ایران ، آینده ای خوبی را برای فرزندان ما و نسل های بعدی نخواهد داشت به همین جهت استکه هم چنان که بارها عنوان کرده ام در این شرایط که بدترین شرایط برای زندگی است در ایران می مانم و در کنار دیگر همراهان و هم میهنانم ایران آباد و آزاد می سازم .
ادامه نوشته ... »
| 76 نظر ]
نه ساعتی بر دیوار استو
نه زمانی .

سایه یی نمی جنبد از سپیده دمان تا شامگاه
بر کف سلول

نه نوری هست
نه حتا ظلماتی -
بیرون در
دیگر دری نیست .



بعد از 32 ماه وبلاگ ننوشتن امروز اومدم تو روزی که می گن روز قلم هست قلم به دست بگیرم و بنویسم و بگم که حالم خوش است چون مادرم صورتش شاداب شده ناله نمی کنه و زجه نمی زنه و تیک عصبی چشمش هم بهتر شده ، برادرم درداش کمتر شده داره میخنده ، پدرم دیگه عصبی و ناراحت نیست کمرش صاف و محکم نگه داشته سرشم بالا میگره ، خواهرهام بجای اینکه گریه کنن دارن می خندن و منو بغل می کنن و می بوسن . دیگه خواهرزاده کوچیکم رو پشت میله نمی بینم و اون به خواسته اش که بغل کردن دایش هست رسیده . دوستام همه خوشحال هستن و من در مقابل محبت و لطفشون هیچ حرفی برا گفتن ندارم . هنوز نمی دونم چرا غریبه ها منو می بینن بغلم می کنن و یا شاد می شن یا گریه می کنن ! هنوز با این مسائل درگیرم نمیدونم باید بخندم یا گریه کنم ؟ شاد باشم یا ناراحت باشم ؟ دیگه گریه ها و صدای بغض آلود دوستانم رو نمیشونم هر کدومشون شادن ! چی شده که این اتفاق افتاده ؟ تو دو روز چه معجزه ای بجز معجزه آزادی می تونه این همه رو دگرگون کنه ! نمی دونم الان که بیرون هستم و خجالت زده بچه های بیماری که ... باید بگم درد دارم ؟ با این همه درد و بدبختی و فاصله باید بگم دلم می خواد زندگی کنم یا زندگی ها بسازم ؟ نمی دونم ، واقعا نمیدونم ! شاید بخاطر اینه که هنوز نتونستم باور کنم چه اتفاقی افتاده و عمق فاجعه چقدر هست ! با همه اینا اما تو باور نکن !
پی نوشت : غافلگیر شدم چون ساعت یک شب برام جشن تولد گرفتن ، خوشحال شدم چون عارف درویش هم آزاد شد ، شوق داشتم چون کادوی که قرار بود برا تولدم بدن کتاب شعر احمد شاملو بود !

منابع : شعر از لنگستون هیوز ترجمه احمد شاملو
ادامه نوشته ... »
| 2 نظر ]



آزادی غریب شد ، یاران غریبه ! مگر می شود دل را با این همه بی راهی آزاد رها کرد ؟ دستم نگرفتند مرا به بیراهه ها راندند تا از این بیراهی به گمراهی برسم . من را در تنگنای زمانی که خود سیاه است قرار دادند تا به آنچه که می خواهم نرسم !

منم آنموج بی ارام و سر کش که سرگردان بدریای فریبم
مرا دیگر رفبقو همدمی نیست
بشهر نابسامانی غریقم

با غرور و با شتاب
بر سینه ی نرم اب
دیوانه ای خزیدم
در غایت خود خواهی
در انبوه سیاهی
جز خود نمیشنیدم
خروشانو بسته چشم
با کوله باری از خشم
میرفتم از خشم خود
دنیا رو ویرا نه سازم
دردفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما از بازی زمان گمراهو غافل بودم
در اوج پرواز هوای خواهش دل بودم
در سر نبود اندیشه ای جز فکر ویرانگری
غافل من از افسانه ی طوفانو ساحل بودم
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
پیچیده طوفان در وجودم
شد پاره از هم تارو پودم
در لحظه های واپسین پیک اجل امد مرا
افتادمو از پا نشستم
بیداد طوفان انچنان بر سنگ ساحل زد مرا
چون شیشه ای درهم شکستم
گفتم بخود ای موج سرگردان که اخر
بنگر بخود چه بوده ای اکنون چه هستی
حاصل چه بود از ان غرور بیدلیلت
آخر بدست صخره ی ساحل شکستی
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
موجم ولی خاموشو خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته

آهنگ : موج
آلبوم : موج
خواننده : زنده یاد بانو مهستی
لینک دانلود (  از این لینک ترانه موج را دانلود کنید )
لینک آهنگ در سایت ایران ترانه 
ادامه نوشته ... »