[شنبه, بهمن ۱۸, ۱۳۹۹
|
0
نظر
]
خبر میدهند میخواهند ترمینال مسافربری شهر ملکان را افتتاح کنند، پدرم میرود آنجا میبیند دروغ است، یک کانکس و مقداری تجهیزات گذاشتهاند و میگویند این ترمینال مسافربری است، پدرم معترض میشود که حق مردم ملکان این نیست، جلوی دزدیها در شهرداری و ادارات ملکان گرفته شود، شهر آباد میشود، تلفنش را درمیآورد فیلم بگیرد و بگوید دروغ میگویید! اوباش و نوچههای شورای شهر و شهرداری ملکان به او حمله میکنند، فحاشی میکنند و او را کتک میزنند!
پدرم از زمانی که بهخاطر دارم پیگیر حقوق مردم در سطح یک شهر کوچک بوده و میگفت من اگر بتوانم اینجا کاری انجام دهم خودش بزرگترین خدمت است!
او به زمینخواریهای امام جمعه معترض است، به عملکرد شورای شهر که عمدتا در همه شهرها محلی برای رانتخواری، فساد و دزدی شدهاست معترض است، به دزدیها و فساد در سیستم شهرداری و ادارات معترض است، مخالف دزدن سهمیه نان شهروندان ملکانی است و... و نهایت چه برخوردی با او میشود؟ از ضرب و شتم و فحاشی به پدرم ناراحت نیستم، بلاخره در مملکتی که دروغ، چاپلوسی و تملق بنای همه چیز است، باید برای بیان حقیقت کتک خورد و فحش شنید! اما آنچه برای من مسلم است اگر اتفاقی برای پدرم بیفتاد تمامی این سیستم آلوده و فاسد، مسئول هستند!
پدرم راست میگوید؟ برای چه باید بترسیم؟ مگر ما دزدی میکنیم؟ مگر ما فساد میکنیم یا آدم می کشیم؟ ما همینجا هستیم، همین جا میمانیم، حرفمان را میزنیم و در مقابل دروغ و فساد ساختاری میایستیم! ما جز خودمان کسی را نداریم و همدیگر را در این راه سخت و پرخطر تنها نمیگذاریم!
میگویند مشت نمونه خروار است، شهر ملکان با نزدیک به دویست و پنجاه هزار نفر هنوز بعد از انقلاب پربار اسلامی، که برای صاحبان و نوکرانش پربار بودهاست ترمینال مسافربری ندارد! بگذریم از آنچه بر سر این مملکت آوردهاند که خود حدیث مفصلی است.
0 نظر
ارسال یک نظر
با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان میگذارید سپاسگزارم.
با مهر
حسین