مزار تشنه ، جويباران پر از سنگ * * * بزن باران كه وقت لايروبي است
بزن باران بهاران فصل خون است * * * بزن باران كه صحرا لاله گون است
بزن باران و شادي بخش جهان را * * * به باران شوق و شيرين كن زمان را
به بام غرقه در خون ديارم * * * به پا كن پرچم رنگين كمان را
بزن باران كه بيصبرند ياران * * * نمان خاموش گريان شو به باران
1 نظر
حسين چه شعری نوشتی
من را بارانی کرد
بارانی که همه صحرای صورتم را
خيس کرد
ولی قلبم هنوز تشنه آن باران است
که ابر های ديدگانم کم بارند
پيروز باشی
ارسال یک نظر
با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان میگذارید سپاسگزارم.
با مهر
حسین