[جمعه, دی ۱۰, ۱۳۹۵
|
0
نظر
]
واژه هاي که بر زبان مي آوريم بيانگر افکار ماست افکاري که در خوب و بد بودن زندگي ما تاثير دارد، افکاري که دنيا را زيبا يا زشت مي کند.آنچه مسلم است گورخواب، کارتون خواب و بي خانمان با عقيم سازي سامان پيدا نمي کند دردهايشان با عقيم سازي التيام نمي يابد، اين معضل فراگير بايد با آموزش و کار فرهنگي و تدابير ريشه اي حل شود آنها نياز به ياري و همراهي دارند نه اينکه نمکي بر زحم هايشان باشيم. زخم هاي که اگر دنبال ريشه هاي آنها بگرديم شايد به خودمان هم برگردد.
سخن گفتن از عقيم سازي اجباري آنهم با نگاهي تحقير آميز به يک انسان علاوه برا آنکه کرامت، حق انتخاب و آزادي انسان را ناديده مي گيرد ناقض حقوق بشر مي شود و مي توان گفت نوعي از جنايت عليه بشريت است.
شايد باورش سخت باشد اما در بين هنرمندان و روشنفکران ايران کساني هستند که بين انسان ها تفاوت قائل اند، آنهم بدليل موقعيت هاي اجتماعي ، شرايط بد مالي و دلايلي از اين دست؛ دليلشان آينده کودکاني است که از گورخواب ها و کارتون خواب ها و بي خانمان ها متولد مي شوند.
کاش قبل از آنکه اين خواسته را بيان مي کردند مي دانستند هيچ انساني حق تصميم گيري در مورد بدن و زندگي انسان ديگري را ندارد، کاش نگاهي به زندگي برخي از بزرگان مي انداختند که در چه شرايطي رشد يافته و بزرگ شده اند! کاش مي فهميدند که چنين افکاري، حتي کوره هاي آدمسوزي را برپا کرده اند. کاش درک مي کردند که خشونتي بي پايان در اين سخنانشان نهفته است. از خواندن مطلب بي رحمانه ي خانم سيما حق شناس در خصوص عقيم سازي انسان ها بي اندازه ناراحت شدم حس کردم تک تک واژه هاي مطلبش براي سرکوب و خشونت و تحقير است. کاش کمي مراقب باشيم که در دام غرور و خودبيني، خشونت و افراط و بي تفاوتي نيفتيم. ابتذال مي توانيد انسان را نابود کند. کاش اين عزيزان شعر حضرت سعدي را خوانده باشند:
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو ميندهي داد روز دادي هست
بني آدم اعضاي يکديگرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بي غمي
نشايد که نامت نهند آدمي
[چهارشنبه, دی ۰۸, ۱۳۹۵
|
0
نظر
]
#ایرج_طهماسب و #حمید_جبلی درباره درگذشت #دنیا_فنی_زاده نوشتند: او به ما آموخت می توان کار خوب انجام داد و دیده نشد.
آقای طهماسب و آقای جبلی راست می گویند کار دنیا فنی زاده ارزشمند و قابل ستایش بود وقتی پشت عروسك ها خود را پنهان كرد تا به ما آموزش دهد كه مى توان كار خوب انجام داد و ديده نشد و غم انگیز است که دیگر کودکانه های ما مثل قبل نخواهد بود.
یاد و خاطرش گرامی و زنده باد
[شنبه, دی ۰۴, ۱۳۹۵
|
2
نظر
]
بخاطر ورم پاها و فشار خون بالای پدرم ساعت 8 شب به اورژانس بیمارستان فارابی ملکان مراجعه کردیم! آنچه در اورژانس بیمارستان رخ می داد و من شاهد بودم کم از فاجعه نداشت. بیشتر از نیم ساعت گذشت و ما با اعتراض توانستیم مسئول پذیرش را پیدا کنیم و پس از آن باید پزشک اورژانس را پیدا می کردیم. کمبود امکانات، نبود کادر درمانی و پزشک و آلوده بودن محیط بیمارستان از اولین مشکلاتی بود که هر شخص به محض ورود به بیمارستان می توانست متوجه شود.
ما در انتظار پزشک ایستاده بودیم و زنی از در اورژانس وارد شد فریاد می زد به آقای من کمک کنید، او را به اتاقی بردند و پس از آن پزشکی نبود که وی را ویزیت کند، همانجا مرد! به همین راحتی مرد. صدای شیون و گریه زاری زنش دل آدمی را به درد می آورد.
پسرکی بخاطر تب بالا تشنج کرده بود، پدر و مادرش آشفته بودند پسرک چشمانش باز نمیشد و فکش کج شده بود! کسی نبود او را معالجه کند! یک ساعت بعد که پزشک او را ویزیت کرده بود، یک شیاف استامینوفن با چند دستمال خیس به دست مادر کودک دادند و به او گفتند گوشه اتاقی بچه خود را مداوا کند!
بیمارها زیاد بودند، همه آواره و بهت زده از آنچه شاهد آن بودند! اعتراض می کردند اما کسی پاسخگو نبود. مرد و زن و کودک فهمیده بودند که جانشان چقدر بی ارزش شده است و کسی انگار برایش مهم نیست که بمیرند یا زنده بماند! چرا کسی برایش مهم نیست که مردمان عزیز این سرزمین در چه وضعیتی زندگی می کند و در چه وضعیتی مداوا می شوند اگر از اورژانس برخی بیمارستان ها زنده بیرون بروند.
پس از دو ساعت دو پزشک متخصص آنکال به بیمارستان آمدند، بجای آنکه بیماران را ویزیت و مداوا کنند، با هم درگیری فیزیکی پیدا کردند بخاطر اینکه بیماری وضعیتش نامساعد بود و هر دو گردن دیگری می انداختند و می گفتند بیمار من نیست من ویزیت نمی کنم! چرا من را از خانه ام به بیمارستان کشانده اید! فاجعه بود. آخر سر هم پزشک متخصص پدر ما و بیماران دیگر را ویزیت نکرد! گفت در قانون نیست من بیمار شما را ویزیت کنم! عمدتا دلیلش این است که می گویند به مطب مراجعه کنید تا آنجا شما را ویزیت و مداوا کنیم! پدیده ای که اخیرا در بین بسیاری از پزشکان رواج پیدا کرده و بجای آنکه بیماران را در مراکز دولتی و کم هزینه ویزیت و درمان کنند آنها را وادار به مراجعه به مطب خصوصی خود می کنند.
کمبود کادر پرستاری و درمانی و پزشک اورژانس در بیمارستان چنان غم انگیز است که علاوه بر خطر انداختن جان مردم، پرستاران و ... را در موقعیت سخت و دشوار کاری قرار می دهد که همین امر باعث افزایش اشتباه ها و خطاهای آنها می گردد. کاش مسئولین وزارت بهداشت و درمان فکری به حال این اوضاع بکنند! آیا برای یک شهر با 150 هزار نفر جمعیت یک اورژانس با امکانات محدود کافی است؟ طبعا با وضعیتی که شرح دادم هر اتفاقی برای پدر من رخ دهد مسئولیت آن بر عهده شبکه بهداشت و درمان شهر ملکان است که اینگونه در انجام وظایف خود کوتاهی میکنند!
روزگار مرگ انسانیت است
من از پژمردن یک شاخه گل از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی برادر
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
من درین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را به پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان می کنند
من از پژمردن یک شاخه گل از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی برادر
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
من درین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را به پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است.
فریدون مشیری
گفتگو از مرگ انسانیت است.
فریدون مشیری