| 0 نظر ]
از دیروز به خودم می‌گویم مگر می‌شود؟ هر چه دلایلش را مرور می‌کنم باورش سخت‌تر می‌شود! می‌گویند «زن» جوانی که در مقابل یکی از مجتمع‌های قضایی «خودسوزی» کرده، بخاطر بدحجابی بازداشت شده بود، می‌گویند از بازداشت‌‌شدگان ورود به وزرشگاه آزادی بوده است! دلیل بازداشتش چه فرقی می‌کند وقتی که زن بودن جرم است و زن را بعنوان یک «انسان» به رسمیت نمی‌شناسید!؟

چگونه به آیندگان بازگو کنیم که زن جوانی بخاطر بدحجابی(حق انتخاب) یا ورود به ورزشگاه برای تشویق تیم مورد علاقه‌اش بازداشت شده، آزار دیده و در نهایت به او اعلام کرده‌اند که به حبس محکوم شده و باید زندانی شود. چگونه بگویم برای این ستم خودسوزی کرده است؟

«ستم» یعنی همین، یعنی حق مسلم یک «انسان»، آزادی یک انسان، حق انتخاب یک انسان، از او سلب شود، و اگر او تسلیم این ساختار که ظلم و ستم در آن نهادینه شده نشود، باید تحقیر شود، آزار ببینید، بازداشت و محاکمه شده و در نهایت زندان یا شاید مرگ انتظارش را بکشد!

آیندگان از این دوران، بعنوان دوران «تباهی» انسان یاد خواهند کرد، دورانی که «شأن» و «کرامت» تن‌های رنجور، زیر فشار تحجر و نادانی و تمامیت‌خواهی لگدمال شد. و از سحر، زن آزاده‌ای که تسلیم این ساختار نشد و از مقاومتش، به نیکی یاد خواهند کرد، و خواهند گفت او تسلیم ساختار مردسالار زور و اجبار نشد؛ و در مقابل ساختاری که حق انتخاب، آزادی و جایگاهش را بعنوان یک انسان نادیده می‌گرفت مقاومت کرد و ایستاد. او با به آتش کشیدن مهمترین دارایی خود، یعنی «جانش»، همه دردها و رنج‌هایش را با تمام وجود فریاد زد، شاید کسی صدای او را بشنود! صداش را می‌شنویم؟

سحر جان، ما خفتگانیم و تویی صد دولت بیدار ما.

نگاه کنیم؛
اجبار برای ورزشکار جودو
اجبار برای عمل غیرانسانی کودک‌همسری
اجبار برای پذیرش اعترافات
اجبار
اجبار
اجبار
و اجبار
و زنانی که تسلیم این اجبارها نمی‌شوند.
من از این فاجعه غمگینم. 
غمگین... پی‌نوشت: به نظرم فوتبال ایران اساسا باید تعلیق و کنار گذاشته شود.

0 نظر

ارسال یک نظر

با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان می‌گذارید سپاس‌گزارم.
با مهر
حسین