| 0 نظر ]
سالگرد پدر رفیق عزیزم هست ، بس دلم گرفته است از نبودن اویی که نه دیدمش نه می شناسمش نه خواهم دیدش !

مستانه باش! مستانه باش! این خانه بی خُم خانه نیست!
در عمق ِ این آتشکده، جز پیکر ِ پروانه نیست!
در این هجوم ِ ناگهان، سر را منه بر آستان،
چون رنگی از رنگین کمان، بر طاق ِ این ویرانه نیست!


بیا، بیا! تو بیا! ای طلایه دار ِ غزل!
بیا! بیا! به تماشای سنگسار ِ غزل!

مستانه باش! مستانه باش! این خانه بی خُم خانه نیست!
در عمق ِ این آتشکده، جز پیکر ِ پروانه نیست!
کبکان همه تسبیح گو، خون ها روان در ذهن ِ جو،
سیمرغ ِ ما ـ با شب بگو!- در بند ِ آب ُ دانه نیست!
سرریز شو از صبر ِ تن، این قاصد ِ یلدا شکن!
مینای سرخ ِ خوی ِ من، در حجم ِ این پیمانه نیست!

بیا! بیا! تو بیا! ای طلایه دار ِ غزل!
بیا! بیا! به تماشای سنگسار ِ غزل!

0 نظر

ارسال یک نظر

با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان می‌گذارید سپاس‌گزارم.
با مهر
حسین