| 1 نظر ]
صدای غرش آسمان ،
فریاد سکوتم بود .
هوای ابری ،
هوای دلم بود .
صورت غمگین آسمان ،
ظاهر آرام مرا به تصویر کشیده بود ...
یک تنهایی مطلق می جویم
نیست !
تنهاییم را نیز همانند آرامشم دزده اند !
از صورتک ها بیزارم
یکی سخن از دل می زد و دل می شکست .
یکی سخن از وفا می گفت و بی وفایی می کرد .
فروتنی را برسرم می کوبیدند
ولی با غرورشان لهم می کردند !
مهربانان را دیده ام که چگونه بر تن ناز یار می تاختند !
سیخن بسیار بود و زیبا
فروتنی ، دوستی ، وفا
محبت ، عشق ، مبارزه
ایستادگی ، انسانیت ، عدالت ...
دیده هایم رنجور بودند و تلخ
کینه ، غرور ، بی مهری
خشم ، سستی ، بی عدالتی و ...
گفتم : سخن شان زیباست !
دل رباست !
شنیدم دروغ است .
این ریاست !
ای دوست ...
ای دوست ...
سخن از تو گفتم و تو را دیدم
ولی اکنون ...
ای دوست بغض گلویم هستی
تو را بر روی چشمانم نگه داشتم
خوارت را در دیده گانم فرو کردی
کور شدم
به همین سادگی ،
گفتم :
این ره انصاف نبود
این جفا بود ای دوست
این جفا بود

1 نظر

قاصدک گفت... @ ۸:۲۱ بعدازظهر, اردیبهشت ۳۱, ۱۳۸۸

ابري بالاي سرت گرفتم
گفتم:
گنجشكي در قلبم لانه كرده
چتري روي سرت گرفت
گفت:
دوستت دارم
رفتيد
ابرم روي سرم
خيس خيس خيس
نبضم گنجشك مي زند

ارسال یک نظر

با درود،
از اینکه نظر خود را با من در میان می‌گذارید سپاس‌گزارم.
با مهر
حسین