[یکشنبه, دی ۰۱, ۱۳۸۷
|
1 نظر
]
نبرد اهريمن و امشاسپنداندر ايران باستان، در دي ماه 4 جشن وجود داشت كه شامل روزهاي اول، هشتم، پانزدهم و بيست و سوم اين ماه بود؛ اما امروزه، ايرانيان تنها درازترين شب سال، يعني شب اول زمستان را جشن ميگيرند. در اصطلاح قديم، شب اول زمستان را شب چله ميگويند. مردم، زمستان را در حقيقت 2 ماه يا 2 بخش ميدانستند كه 40 روز اول را چله بزرگ و 40 روز آخر را كه مصادف با جشن سده است، چله كوچك ميناميدند. پيشينيان براين باور بودند كه در اين شب، فرشته بديها (اهريمن) با فرشته خوبيها (امشاسپندان) به...
[یکشنبه, آذر ۲۴, ۱۳۸۷
|
1 نظر
]
زندگی درک همین امروز است ، زندگی فهم نفهمیدن هاست ، تو نه در دیروزی ، نه در فردایی ، ظرف امروز پر از بودن توست !زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست !شاید این خنده که ، امروز دریغش کردی ! آخرین فرصت همراهی ماست !فریدون مشیریبه فال اعتقادی ندارم ولی برام جالب بود که برای متولد تیر ماه چنین فال حافظی در بیاد :چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاستسخن شناس نئی ، دلبرا خطا اینجاستشما...
[یکشنبه, آذر ۱۷, ۱۳۸۷
|
0
نظر
]

خیلی ها راست می گفتن خر بودم که شعور فکر کردن هم نداشتم چرا که اگر داشتم اشتباهم رو دوباره تکرار نمی کردم ! اعتراف می کنم :راه رو کج رفتم !بد رفتم !به ته خط رسیدیم !بمونم یا نمونم ؟! مسئله اینه !عجب روزگاری شده ! همه چیز رو با دروغ بافتن ! تازه طلب کار هم هستم نه ؟ چی بگم دروغ گو بودم و نمی دونستم ! نامرد بودم و نمی دونستم ! از احساسات بقیه سو استفاده می کردم نمی دونستم ! آدم مغرور و دو رویی بودم...
[جمعه, آذر ۰۱, ۱۳۸۷
|
1 نظر
]

مگه مارمولک هم عشق بلده ؟ آخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده ؟ اینها سوالهای هست که تو ذهن آدم میاد ولی نمی دونم چرا این بشر همیشه خیلی چیزها رو بعید می دونه و فقط برای خودش تعریف می کنه !در این خاک در این خاکدر این مزرعه پاک بجز مهر ...بجز عشق ...دگر بذر نکاریم !مارمولک عاشق باعث شد به زندگیم بیشتر از این امیدوار بشم ! باور کنید اونقدر بی محبتی و بی مهری از آدما دیدم که کلمه ای عشق و محبت کم مونده بود...
[پنجشنبه, مهر ۲۵, ۱۳۸۷
|
1 نظر
]
از خاک بگذشتم و ... بر آب بنشستمروزگاری بس سنگبر دفتر خاطرات بنوشتم خویشتن را سرا پای گل بگرفتمتا غم درون من نبینیروی شاد و لب خندان بینیتو چه می دانستی از اندوه درون من !!؟خویشتن را ردایی سپید بدادمگذشته ی سیاه خویش بپوشاندآینده سپید به رویت بگشایدتا که دفتر سیاه من نخوانیشعر از محسن نعمانیدوست داشتن ها ، عشق ها ، حقیقت ها ، مبارزها ، آدمها ، عدالت ها ، زندگی ها ، محبت ها ، خوشی ها ، خوبی ها همه ظاهری و دروغ شده اند . فقط تو حرف هستن تو عمل باید انتظار راستی و درستی نداشته باشی !اون مبارزانی...
[پنجشنبه, مهر ۱۸, ۱۳۸۷
|
0
نظر
]
چشمم اگر خطا کند دل که خطا نمی کند تن به زمانه داده ام هر چه زمانه می کندرفیق و دوست عزیزم هر چیزی رو که می بینی و بهت گفته میشه رو نباید باور کنی همیشه از دلت واقعیت رو بپرس ! ببین چی بهت الهام می کنه ! گاهی اوقات نیاز بر خلاف اونی که می خوای برخورد کنی تا بتونی واکنش ها و برخورد ها رو ببینی ! تا بتونی خیلی از مسائل رو درست کنی !زمانهای قديم وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود فضيلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.ذکاوت! گفت : بياييد بازی کنيمٍ ، مثل قايم باشکديوانگی...
[شنبه, شهریور ۰۹, ۱۳۸۷
|
3
نظر
]
چرا باید بتونن بفهمنن ؟ چون که آدم هستن ؟دین ، سیاست ، پدر ، مادر ، جامعه ، برادر ، خواهر ، دوست ، رفیق و حتی عشقت همش دروغ هستن ، همش نصفه هستن ، همش کوتاه هستن ، هم ناقص هستن ، همش همش همش - می برن ، می کشن ، می شکنن ، ولی باز دیوانه منم چرا !فکر می کنی می فهمنت ولی نه بخدا ! فکر می کنی آدمی ولی نه بخدا ! فکر می کنی حق زندگی داری ولی نه بخدا ! فکر می کنی تو هم باید باشی ولی نه بخدا ! تازه می خواستی بفهمی شادی ، زندگی ، عمر چیه ولی با کدوم فهمم ! همون بهتر ! فکر می کنی بودی ولی نه بخدا...
[یکشنبه, مرداد ۲۰, ۱۳۸۷
|
3
نظر
]
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید . عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدندزنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر...
[جمعه, مرداد ۰۴, ۱۳۸۷
|
0
نظر
]
سالگرد پدر رفیق عزیزم هست ، بس دلم گرفته است از نبودن اویی که نه دیدمش نه می شناسمش نه خواهم دیدش !مستانه باش! مستانه باش! این خانه بی خُم خانه نیست!در عمق ِ این آتشکده، جز پیکر ِ پروانه نیست!در این هجوم ِ ناگهان، سر را منه بر آستان،چون رنگی از رنگین کمان، بر طاق ِ این ویرانه نیست!بیا، بیا! تو بیا! ای طلایه دار ِ غزل!بیا! بیا! به تماشای سنگسار ِ غزل!مستانه باش! مستانه باش! این خانه بی خُم خانه نیست!در عمق ِ این آتشکده، جز پیکر ِ پروانه نیست!کبکان همه تسبیح گو، خون ها روان در ذهن ِ جو،سیمرغ...
[جمعه, تیر ۲۸, ۱۳۸۷
|
2
نظر
]
آقای هادی نیکخواه بعنوان اولین قربانی طرح امنیت روانی بخاطر وبلاگ نویسی و نشر اکاذیب بازداشت شده بود . فعلا با قید ضمانت آزاد هستم ، کمک کنید اینجانب هادی نیکخواه با شکایت حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی شهرستان تکاب به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی در وبلاگ شخصیم امروز به دادگاه شهرستان تکاب مراجعه و فعلا با قید ضمانت 40 میلیونی آزاد هستم .اونجور که من دیدم اتهام فقط به خاطر یه لینک در انتهای یک مقاله است که نیروی انتظامی ادعا داره که این سایت لینک شده که حای بعضی تصاویر ... متعلق...
[شنبه, تیر ۲۲, ۱۳۸۷
|
1 نظر
]
عکس مورد نظر با فشار صاحب عکس سانسور شد بزودی بر علیه این فرد به دادگاههای بین المللی شکایت خواهم کرد . . . !آخه تو نیستی بفهمی ... چیش رو بماند ولی کمی فکر کنی می فهمی !دوستت دارم بخاطر اینکه صداقت داری ، تو رفاقت کم نمی ذاری ، می نویسم در موردت چون کسی تو این دوره زمونه ارزش تو رو نداره که بخوام در موردش بنویسم !گل من می دونی حرفت رو بیشتر از خدا و بنده هاش قبول دارم و حتی راضی نیستم خم به ابروت...
[شنبه, خرداد ۰۴, ۱۳۸۷
|
1 نظر
]
بنزين جيره بندي شد !اما نه براي دولتمردان و صاحبان قدرت و ثروت ! گويا آنها جيره خود را از ابتدا كنار گذاشته اند و ما بقي را باز بين خود و مردم جيره بندي كرده اند !آيا اين است برابري ؟اين است عدالت ؟انها كه صاحب قدرت و ثروت هستند مي توانند در رفاه باشند واي به حال مردم ايران كه بايد شرايط را تحمل كنند...
[چهارشنبه, اردیبهشت ۲۵, ۱۳۸۷
|
24
نظر
]

ختنه زنان (به عربی: ختان المرأة) عملی است که طی آن بخشی از آلت تناسلی زنانه به خصوص کلیتوریس و لبهای آن بریده میشود. این عمل که میل جنسی در زنان را تا حد بسیار بالایی نابود میکند، سابقا در میان اعراب بسیار متداول بوده است، اما امروزه نیز توسط گروههایی از اعراب، بخصوص در شمال آفریقا مرسوم است. این عمل موافقان و مخالفین خود را دارد. جوامع غربی صریحاً موضع خود را در این باره اعلام کردهاند و این...
[یکشنبه, فروردین ۱۱, ۱۳۸۷
|
0
نظر
]
نوروز آمد اما ... خیلی ها کنار خانواده اشون نبودن ...اونای که بودن سفره ای نبود کنارش با هم باشن ...دردها ، فقرها ، دوری ها ، همه جا ماندن ...و دوباره درد ها و فقرها و دوری های جدیدی آمدند ...نوروزتان پیروز ، سال خوبی رو برای یتیم های که کسی رو نداشتن آرزو می کنم ، سال خوبی رو برای اونهای که در بند بودن ، سال خوبی رو برای دخترکانی که زندگی نداشتند ... و سال خوبی برای همه ...دوستان زیاد لطف کردن و...
[چهارشنبه, بهمن ۲۴, ۱۳۸۶
|
0
نظر
]
از انقلاب تا آزادی راهی نبود اما ... درد بسیار بود ، درد های که در جامعه ما ایرانی های ، بی روح و عاری از هر گونه محبت و انسانیت اسباب لذت آقاها بوده و هست .از انقلاب تا آزادی راهی نبود اما ...جامعه ای بود که در آن دختر 20 ساله ای بهترین دوران زندگی خویش ( جوانی ) را با شکستن غرورش می گذراند ، در انقلاب پای یک عابر بانک نشسته و سرش را پائین انداخته و با صدای که صدای شکستن غرورش را به گوش همه انسان ها که انسانیت در آنها مرده است می گوید : دو جفت جوراب هزارتومن ! بخرید !از انقلاب تا آزادی...
[پنجشنبه, دی ۱۳, ۱۳۸۶
|
0
نظر
]
1 - بدون شرحآقای سید حسین رونقی ملکی دانشجوی رشته کامپیوتر ورودی 84سلام علیکم با توجه به رای کمیته انضباطی مورخ 26/3/86 یک نیمسال محرومیت از تحصیل در نیمسال (1-87-86) برای شما در نظر گرفته شده است مراتب جهت اطلاع حضورتان اعلام می گردد .علی منصوری معاون امور دانشجویی دانشگاه دوره زمونه ای خیلی خوبی داریم ، آقا تا می خوای اعتراض کنی می گن خفه شو ، اگر هم خفه نشی خودمون خفه ات می کنیم ، خیلی خوبه آدم تو این کشور آزاد مگه می تونه غمی هم داشته باشه !دانشگاههای ایران رو که نگیم بهتره ، به لطف...
[چهارشنبه, دی ۱۲, ۱۳۸۶
|
0
نظر
]
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
جهان را دست این نامردم صدرنگ نسپارید
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
درین غوغا فرومانند و غوغا ها برانگیزند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
هزار افسوس که میدانیم و ناتوان اینگونه میگوئیم:
چه باید کرد...
بدینسان که شب رفته و روز می آید
فراموش کرده ایم ...
که پس از تیرگی امشب ...
بامدادی هم هست...
در شب اینگونه به بند کشیده شدیم ...
بامدا...